به نام خدا
موس (Mauss)، جامعهشناس فرانسوی، تمدن را این طور تعریف میكند: «مجموعه پدیدههایی به قدر كافی متعدد و به قدر كافی مهم كه در تعداد قابل ملاحظهای از سرزمینها بسط یافته باشد.» میتوان از این مطلب چنین نتیجه گرفت كه فرهنگ، تمدنی است خاص یك جامعه یا یك ملت كه هیچ جامعه و ملت دیگری در آن شركت ندارد و مُهر ملت یا جامعهای خاص به نحوی پاكنشدنی به روی این فرهنگ خورده است.
در كنار عوامل متعدد و متنوع سختافزاری، عوامل غیرمادی و به اصطلاح «نرم»، همواره تأثیری تعیینكننده در نتیجه رقابتها و چالشها دارند. تشخیص صحیح زمان، مكان و نحوه مواجهه امری است كه در گرو اعتماد ناشی از تسلط بر قوای موجود و در دسترس میباشد. «اعتماد» را میتوان خروجی نظامی مستقر و تثبیتشده دانست كه امكان بقای توأم با پویایی را برای سیستم فراهم میسازد. تهاجم فرهنگی به مثابه یك چالش فقط زمانی میتواند برای نظام جمهوری اسلامی مثمر ثمر واقع گردد كه حضور فرهنگی خود را مبتنی بر مباحثی چون مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی شفاف و مستند ساخته باشد. مقاله حاضر مهندسی فرهنگی را به مثابه راهكار مقابله با تهاجم فرهنگی بررسی كرده است.
یافتن روشی برای استمرار شیوه گذشته استعمارگران در استثمار كشورهای مستعمره، دغدغهای بود كه مدام در اندیشه سلطهگران پرورانده میشد. در همین چارچوب بود كه تهاجم اروپاییان از حالت نظامی تغییر كرد و رنگ و بوی فرهنگی یافت.
استعمارگران برای حفظ موقعیت خود و استمرار استثمار و بهرهكشی از جوامع زیر سلطه، پس از سلطه نظامی با اقدامهای حسابشده، تخریب فرهنگ جوامع زیر سلطه را آغاز نمودند و نظریههایی تدوین كردند كه در حقیقت چیزی جز نظریه ناهنجار نژادپرستی نبود. به عنوان مثال میتوان به سیاست جذب تدریجی اهالی بومی اشاره كرد كه تلاش كم و بیش خشونتآمیزی برای انكار فرهنگ زیر سلطه بود، و همچنین نظریه «آپارتاید» كه بر اساس تسلط اقتصادی و سیاسی یك اقلیت نژادپرست بر مردم افریقای جنوبی تدوین، و به كار گرفته شد و مستلزم انواع جنایتهای تجاوزكارانه بر ضد انسانیت بود. شكل عملی آپارتاید عبارت بود از استثمار طاقتفرسای نیروی كار سیاهان، كه با فجیعترین طرزی كه بشریت تاكنون به خود ندیده بود در اردوگاههای متمركز به بند كشیده، و سركوب میشدند. [1] این نمونههای عملی، معیاری است كه با آن میتوان درام تسلط امپریالیستی بیگانه و مواجهه آن با واقعیت فرهنگی مردم تحت سلطه را سنجید. همچنین این نمونهها انعكاس پیوند دوجانبه وضعیت فرهنگی با وضعیت سیاسی و اقتصادی را در رفتار جوامع انسانی نشان میدهد. در حقیقت فرهنگ همواره عبارت است از زندگی یك جامعه، برآیند كم و بیش آگاهانه فعالیتهای سیاسی و اقتصادی آن جامعه، انعكاس كم و بیش پویای انواع روابطی كه در آن جامعه برقرار است، و از یكسو رابطه انسان با طبیعت (فردی یا اجتماعی)، و از سوی دیگر رابطه بین افراد، گروهها، قشرها یا طبقات اجتماعی. تجربه سلطه استعماری نشان میدهد كه استعمارگر برای تداوم بهرهكشی، نه تنها نظامی برای سركوب زندگی فرهنگی مردم مستعمره بهوجود میآورد، بلكه بیگانگی فرهنگی بخشی از جامعه را نیز سبب میشود و آن را گسترش میدهد. وی این عمل را یا توسط بهاصطلاح جذب مردم بومی، یا با ایجاد شكافی اجتماعی بین نخبگان بومی و مردم جامعه انجام میدهد. [2]
بدینترتیب فرهنگ استعماری كوشیده است در زمینههای تمدن، جامعهشناسی و مردمشناسی، تسلط سیاسی و اقتصادی جوامع استعماری را توجیه كند، مثلاً آرای مربوط به تبعیض نژادی برای توجیه و مشروع جلوه دادن بهرهكشی قوی از ضعیف بهوجود آمده و بدینگونه فرهنگ استعماری كوشیده است این ستم را نوعی برتری طبیعی جلوه دهد. اصرار اغراقآمیز گروهی از اقتصاددانان، جامعهشناسان و تاریخنویسان استعماری در باب تأثیر آب و هوا و اوضاع اقلیمی در رشد اقتصاد و تمدن، از همین جا نشأت میگیرد.
تمام نویسندگانی كه درباره استعمار قلم میزنند، آشكارا یا به طور ضمنی به آموزش و پرورش نیز توجه میكنند. البر ممی نشان میدهد كه چگونه وجوه تشابه و اختلاف میان نظامهای آموزشی كشور قطب و مستعمره هر دو علیه استعمارزده كار میكنند. مواد درسی و زبان تدریس در مدارس مستعمرات به طرز حیرتانگیزی نظیر مدارس كشور قطب، بهویژه مدارس مخصوص فقراست. در مدارس ابتدایی توجه خاصی به زبان، ارزشها و هنجارهای اروپایی (مسیحیت) و تحقیر همه آنچه سادهبینانه است، میشود. تاریخی كه به استعمارزده میآموزند تاریخ كشور خود او نیست. گویی همه چیز خارج از موطن او روی داده است. كتابها از جهانی با او سخن میگویند كه ذرهای یادآور دنیای خودش نیست. معلمش راه و رسم پدرش را دنبال نمیكند؛ او دیگر جانشین شكوهمند و رهاییبخش پدرش نیست. [3]
مدارس مستعمرات در عین حال فقط برای عده معدودی ساخته شده است. با سواد كردن به معنای اروپایی آن به طور كلی افزایشی نیافته است و شیوههای پیشین آموزش و پرورش نیز به لحاظ پیوند نزدیك خود با فرهنگ استعمارزده تحقیر میشوند. افریقاییها خیلی زود متوجه شدند قدرت از آن كیست و در وضعیت استعماری فقط آموزش نظری اروپا را خواستار شدند. اگرچه این نوع آموزش ارتباط چندانی با واقعیت زندگی آنها نداشت، این تنها راه رهایی از فقر و فقدان فرهنگی بود كه وضعیت استعماری بر او تكلیف میكرد. ولی رفتن به مدارس نظری اروپایی نوعی دوگانگی مداوم در استعمارزده بهوجود میآورد. البر ممی استدلال میكند كه دو زبانی بودن موجب بروز یك جامعه فرهنگی در استعمارزده میشود كه هیچگاه به كلی ریشهكن نمیشود. دو زبان داشتن صرفاً به منزله در اختیار داشتن دو وسیله نیست، بلكه در واقع به معنای مشاركت در دو قلمرو روانی و فرهنگی است. در اینجا، دو جهانی كه با دو زبان مجسم و مفهوم میشوند در ستیزند؛ این دو زبان، زبان استعمارگر و زبان استعمارزده میباشد. [4]
بالا بودن درصد ملتهایی كه ترجیح میدهند پس از استقلال رسمی همچنان روابط نزدیكی با كشور استعماری سابق خود داشته باشند، گواه موفقیت آموزش استعماری در «همانندسازی» (Assimilation) تحصیلكردگان مستعمره در نظام فرهنگی و اقتصادی جهانی كشور استعمارگر است. موقعیت استعماری، فرهنگ ملی را تقریباً در كلیت خود متوقف میكند. در چارچوب سلطه استعماری، فرهنگ ملی و ابداعات و دگرگونیهای فرهنگی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. در زیر سلطه استعماری، فرهنگ ملی، فرهنگی مطرود است و ویران كردنش طبق نظام و نظم به وسیله استعمار دنبال میشود. در پایان یكی دو قرن استثمار، دورنمایی از فرهنگ ملی بهوجود میآید كه خشك و بیفروغ است، و در آن از خلاقیت و جوشش خبری نیست. [5]
هر فرهنگی برای اینكه شكفته شود به چارچوب و ساختمانی نیاز دارد، اما به طور مسلم ویژگیهایی كه زندگی فرهنگی استعمارزده را میسازند، در رژیم استعماری از بین میروند یا فاسد میگردند. [6] دیگر اینكه این فرهنگ، كه در قدیم زنده و به روی آینده باز بود، حال بسته میشود و محبوس و در غل و زنجیر اختناق و مقررات استعماری میخشكد. چنین فرهنگی كه هم هست و هم مومیایی شده است، علیه اجزای خود به كار میافتد. مومیایی شدن فرهنگ، تفكر فردی را هم مومیایی میكند. [7] از طرف دیگر اروپاییان برای نادیده گرفتن و بیاعتبار كردن فرهنگهای زیر سلطه، استعمارزدگان را بدون فرهنگ و تمدن معرفی مینمایند.
موس (Mauss)، جامعهشناس فرانسوی، تمدن را این طور تعریف میكند: «مجموعه پدیدههایی به قدر كافی متعدد و به قدر كافی مهم كه در تعداد قابل ملاحظهای از سرزمینها بسط یافته باشد.» میتوان از این مطلب چنین نتیجه گرفت كه فرهنگ، تمدنی است خاص یك جامعه یا یك ملت كه هیچ جامعه و ملت دیگری در آن شركت ندارد و مُهر ملت یا جامعهای خاص به نحوی پاكنشدنی به روی این فرهنگ خورده است. [8] به عبارت دیگر فرهنگ همواره عبارت است از زندگی یك جامعه، و بدینترتیب هر فرهنگی اختصاصی است چون محصول ارادهای ویژه و واحد است. در نتیجه هیچ ملت و هیچ جامعهای بدون فرهنگ و تمدن یافت نمیشود و این ادعای استعمارگران كه كشورهای تحت سلطه خود را بدون فرهنگ و تمدن معرفی مینمایند، به منظور تداوم سلطه میباشد.
بنابراین فرهنگها در جهان گوناگوناند و هیچ فرهنگی دشمن فرهنگ دیگر نیست. پس باید میان فرهنگها گفت و شنودی سالم و سازنده برقرار گردد تا هر فرهنگی در تماس با فرهنگ دیگر پیراسته و آراسته شود. [9] امامخمینی(ره) در این باره میفرماید: «استقلال فرهنگ، استقلال جامعه، بیشك بالاترین و والاترین عنصری كه در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشكیل میدهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد، ولی پوچ و پوك و میانتهی است. اگر فرهنگ جامعهای وابسته به فرهنگ مخالف باشد و از آن مرتزق گردد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا میكند و سرانجام در آن مستهلك میشود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست میدهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت میگیرد و سادهاندیشی است كه گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یكی از آنها امكانپذیر است. بیجهت و از روی اتفاق نیست كه هدف اصلی استعمارگران، كه در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است.» [10]
مراحل تهاجم فرهنگی
با طرح این مطالب میتوان گفت كه در تهاجم فرهنگی سه مرحله تمایز به شرح زیر وجود دارد:
الف- الغای فرهنگ خودی: هدف از این مرحله قطع رابطه فرهنگی مردم با گذشته پرافتخار خویش است. این مرحله با ظرافت و دقت طراحی و اجرا میشود. فرق اساسی آن با تهاجم نظامی، مشخص نبودن چهره مهاجم است. افرادی كه قبلاً تعلیم دیدهاند با القای شبهات و وسوسههای شیطانی، مردم را نسبت به میراث علمی و فرهنگی خویش بیاعتنا و دلسرد میكنند. برای مثال، ملت ایران در گذشته مفاخری در دانش طب داشت كه از آن جمله میتوان به ابوعلیسینا اشاره كرد. آثار ارزشمند وی چون قانون دهها بار در اروپا تجدید چاپ، و سالها در مراكز علمی آنها تدریس شده است. اما مهاجمان فرهنگی در اذهان مردم طب قدیم را با خرافه همارز كرده بودند. دشمن برای رسیدن به اهدافش در این مرحله اقداماتی از قبیل دینزدایی، تغییر خط و زبان و تحقیر فرهنگی را مورد توجه قرار داده است.
ب- القای فرهنگ بیگانه: در اجتماعی كه ارزشهای فرهنگی آن فراموش شوند، مفاخر فرهنگی به عنوان الگو و اسوه مورد توجه قرار نگیرند، باورها و ارزشهای دینی سست گردند، ویژگیهای استقلال فرهنگی مانند دین، زبان، خط، ... از بین بروند یا تحقیر شوند، و روحانیت و رهبران دینی منزوی گردند، زمینه برای پذیرش ارزشها و الگوهای دیگران آماده میشود. در چنین جامعهای به راحتی میتوان فرهنگ بیگانه را ترویج كرد. نگاهی به بعضی از كشورهای همسایه یا مروری به وضع اجتماعی كشورمان در دوران پهلوی نشان میدهد كه چگونه ارزشهای غربی، به سهولت جانشین ارزشهای اصیل اسلامی میشود.
ج- تثبیت فرهنگ بیگانه: به كار گماردن افراد وابسته و ایجاد نهادها و تأسیسات مختلف بینالمللی و ملی و در رأس آنها ایجاد دولتهای وابسته، از كارهایی است كه در این مرحله انجام میشود. بنابراین ایجاد مؤسسات فرهنگی بینالمللی مانند سپاه صلح، باشگاههای لاینز و روتاری را باید با دید سیاست تثبیت فرهنگی ارزیابی كرد. در سطح ملی نیز روی كار آوردن دولتهای وابسته و اقدامهایی نظیر تأسیس مدارس به سبك غربی، رواج بیحجابی و آداب و رسوم غربی و اقدامهایی مشابه تحت عناوینی چون اصلاحات، مدرنیسم، نوسازی و... با حمایت و قدرت دولت وابسته، از این گونه هستند؛ شیوهای كه در زمان حكومت رضاخان و پسرش، محمدرضاشاه، دقیقاً در پیش گرفته شد. استعمار میخواهد فرهنگ را، كه عامل مقاومت در برابر سلطه بیگانه است، از حالت پویا به حالت ایستا درآورد. در این صورت برای مقاومت و مبارزه در برابر این سلطه، ملتهای زیر سلطه متوجه ریشه خویش میگردند؛ یعنی از همان جایی شروع میكنند كه استعمار آن را ویران كرده و این مبارزهای است كه از فرهنگ جامعه آغاز میشود. [11]
مهندسی فرهنگی
مهندسی فرهنگی، در حقیقت تلاش در جهت تقویت اجزای اصلی فرهنگ اسلامی و ملی كشور و پاسداشت آن در برابر نفوذ و تأثیر فرهنگ مخرب غربی در پرتو چینش مناسب و تعیین جایگاه صحیح تمامی ابعاد و ویژگیهای فرهنگی جامعه ماست و دستیابی به نتیجه در خور این تلاشها، نیازمند طرح مهندسی فرهنگی میباشد.
گفتمان فرهنگ نزد مقام معظم رهبری، برترین گفتمان تلقی میشود. مهندسی فرهنگی در حقیقت بیانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهای مسئول به منظور ارتقای فرهنگ اسلامی-ملی در كشور، جلوگیری از ایجاد بحرانهای فرهنگی و هویتی، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربی به ایران، تحقق آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی، رشد كیفی شاخصهای فرهنگی در كشور و نوسازی فرهنگی كشور میباشد. در حقیقت دستیابی به این اهداف نیازمند مهندسی فرهنگی و مدیریت راهبردی فرهنگی است.
مهندسی فرهنگی عبارت است از طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگ. مهندسی فرهنگی كشور به مفهوم مهندسی كلان كشور، نظامها، سازمانها، سیاستها، قوانین و سازوكارها به معنای اهداف فرهنگی میباشد. [12]
با توجه به اینكه مهندسی فرهنگی، با انسانها و پیچیدگیهای انسانی و جوامع سروكار دارد، باید با روش آكادمیك با مبانی دینی، رفتاری، زبانی، ملی، فرهنگ كلان، خردهفرهنگها، مقتضیات داخلی و بینالمللی مواجه گردد. این مسأله نیازمند پیمودن مراحل مختلفی در زمینه مهندسی فرهنگی میباشد. این مراحل عبارتند از: شناخت عمیق مبانی، تواناییها و پتانسیلها، پاتولوژی فرهنگی و تعریف مفاهیم اصلی و اصول مدیریتی شامل شناخت دستگاههای فرهنگی، لزوم تغییر و تحول در این دستگاهها و افزایش بودجه آنها.
در این خصوص به بعضی از دیدگاههای مقام معظم رهبری اشاره میشود:
ضرورت مهندسی فرهنگی كشور: كاركرد راهبردی مهندسی فرهنگی، ایجاد انسجام و نظم در مسائل فرهنگی، تأكید بر طراحی مهندسی فرهنگی و ممكن بودن آن و اینكه مهندسی فرهنگی ابزار اصلی تحقق آرمانها و اهداف انقلاب است؛ توجه به تمام لایههای فرهنگی كشور همچون لایههای دینی، ملی و جهانی و تمایل سطوح فرهنگی كشور یعنی سطوح اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ارزشی و اولویت دادن لایه دینی بر دیگر لایههای فرهنگی كشور؛ توجه به رابطه الزاموار و انگیزشی بین عرصههای مختلف یك اجتماع؛ به این معنی كه قدرتمندی فرهنگی تقویت اقتصاد و مدیریت را سبب میگردد و در نتیجه باعث میشود توانایی فرهنگی افزایش یابد؛ طراحی لازم است، اما به تنهایی كافی نیست و لزوم تحقق آن در جامعه مستلزم پذیرش آن از سوی مردم و عمل بر طبق آن میباشد؛ تفكیك بین نهاد طراحی مهندسی فرهنگی و اجرای آن؛ مشاركت فعال در مسائل جهانی و افزایش تواناییها و پتانسیلهای فرهنگی خود در سطوح مختلف؛ تأثیر بهسزای رسانه ملی در تحقق مهندسی فرهنگی؛ تأكید بر ابعاد جهانیسازی فرهنگ در سده بیستویكم؛ لزوم مهندسی فرهنگی برای جلوگیری از آشفتگی فرهنگی و افزایش ظرفیت فرهنگی كشور؛ فرهنگ تنها عامل حفظ استقلال و توانمندسازی كشور در عرصه جهانیسازی. [13]
در این طرح توجه به چند نكته ضروری است:
1. در صحنه مهندسی فرهنگی با چند سطح روبرو هستیم كه در بالاترین سطح، آرمانها و اهداف قرار دارند كه كاملاً براساس بینش و انسانشناسی اسلامی و غایتمندی زندگی این جهان تعریف و تبیین شدهاند و بالاتر از طرح مهندسی فرهنگی قرار میگیرند. طرح مهندسی فرهنگی براساس این آرمانها و اهداف ترسیم میشود. آنها مطلوبهای ما هستند كه طراحان مهندسی فرهنگی كوشش مینمایند با روشهای گوناگون و با تنظیم سیاستهای مناسب به آنها دست یابند. اما در سطح اول طرح مهندسی فرهنگی، سیاستهای كلی فرهنگی جای میگیرند كه ناظر به آن آرمانها و اهداف هستند و دستیابی به آنها زمانی ممكن میگردد كه هم در سیاستهای كلی سایر حوزههای جامعه و هم در سطوح پایینتر، قوانین، آییننامهها، بخشنامهها در قالب برنامههای كوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت طراحی گردند. مجموعه این طرح كه از بالاترین سطح تا پایینترین سطح را شامل میشود نقشه مهندسی فرهنگی كشور را فراهم میسازد.
2. دستیابی به اهداف مهندسی فرهنگی به عنوان پیشزمینه و مقدمه، نیازمند رصد فرهنگی و شناخت صحیح از تمامی ابعاد، ویژگیها، مسائل و مشكلات فرهنگ ملی و همچنین جهتگیریهای فرهنگی روز در سطح جهان و ارزیابی تأثیر آنها بر فرهنگ ملی است. در كنار این شناخت دقیق، ارزیابی جهتگیریهای فرهنگی در سطوح ملی و بینالمللی در حداقل سه دهه آینده و لحاظ نمودن آنها در طرح مهندسی فرهنگی از الزامات اصلی بحث مهندسی فرهنگی است.
3. درك درست از میزان جمعیت كشور، تركیب جمعیتی، هرم سنی، میزان جمعیت شاغل و نوع اشتغال آنها در بخشهای مختلف، سطوح تحصیلات، تعداد مراكز فرهنگی خارج از حیطه و نفوذ دولت، میزان صنعتی شدن كشور و... در دستیابی به اهداف ترسیمشده كمك شایانی مینماید.
4ــ شورای عالی انقلاب فرهنگی به مثابه مغز متفكر و مركز اصلی مهندسی فرهنگی باید با تعیین یك ساختار مناسب و شاخصهای دقیق، ضمن فراهم كردن زمینه اجرای طرح مهندسی فرهنگی، از سیر اجرای آن ارزیابی مستمری نماید و با اعمال مهندسی همزمان دستیابی به اهداف متعالی را تحقق بخشد. [14]
ضرورت طرح مهندسی فرهنگی
نكته آخر اینكه در پاسخ به این سؤال اساسی كه چرا جامعه ما نیازمند «مهندسی فرهنگ» و «مهندسی فرهنگی» است باید خاطرنشان ساخت كه فرهنگ نظامی است شامل باورهای بنیادین و پیشفرضهای اصلی اعتقادی انسانها به نظام هستی و جایگاه انسان در آن، كه از درون آن، ارزشها و هنجارهای زندگی استخراج میگردد و این نظام رفتارهای انسانها را در برابر خالق، دیگر انسانها، خود و طبیعت، شكل میدهد و بر آنها تأثیر میگذارد. وقتی در قالب نظام (سیستم) داده و ستاده، سه ركن اعتقادات، ارزشها و رفتارهای انسان مطالعه میگردد، متوجه میشویم، كه هم از رهگذر تغییر باورها، رفتار انسانها تغییر میكند و هم با پذیرش رفتارهای جدید از محیط پیرامونی، به تدریج و به آرامی نوع باورهای انسانها تغییر مییابد.
با درك و پذیرش این مقدمه، متوجه میشویم كه تغییرات فرهنگی در یك جامعه، حاصل تغییرات فكری، ذهنی و رفتاری همه انسانها در یك جامعه و مبادلات فرهنگی، فكری و علمی، تكنولوژیكی با سایر جوامع است و حال اگر به هر دلیلی، وجود و تداوم باورهایی برای ادامه حیات هدفمند یك جامعه ضرورت داشته باشد، منطقاً باید همه اعضای یك جامعه در هر موقعیتی در حفظ و تداوم آن باورها حساس شوند.
به علاوه دادهها و ستادهای كه بین سه وجه كلی جامعه، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ وجود دارد، نشان میدهد هر اقدام مثبت یا منفی در فرهنگ، سیاست یا اقتصاد رخ دهد، پس از اصلاح یا تخریب آن بخش، بلافاصله یا به تدریج بر ابعاد دیگر جامعه اثر میگذارد.
وقتی با دركی علمی به مفهوم فرهنگ و تأثیر آن در عرصه اقتصاد و سیاست بنگریم، متوجه میشویم كه باورها و ارزشهایی كه تا این مرحله، عامل اصلی و محوری برای ایجاد نظام قدرتمند اسلامی شدهاند و همچنان تولیدكننده امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان هستند، با اقدامات از پیشطراحیشده سازمانهای متعلق به استكبار جهانی مورد هدف قرار گرفتهاند -كه رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد كرده است- و نیز با تأثیرگذاری علوم ناقص و وابسته تولیدشده در غرب، به ویژه در حوزه علوم انسانی، ضعیف میشوند و از رهگذر توسعه نظام سرمایهداری لجامگسیخته حاكم بر جهان در قالب توانمندیها، و سازماندهیهای جهانی تهدید و تخریب میگردند. از اینرو لازم است برای مواجهه با این مجموعه عوامل مخرب، همواره فعالیتهای متناسب طراحی و اجرا شود. [15]
جمعبندی:
شورای عالی انقلاب فرهنگی در انجام دادن وظیفه و مأموریت خاص خود، كه مهندسی فرهنگی كشور است، مشخص میكند كه فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی و حركت عظیم درونزا، صیرورتبخش و كیفیتبخشی كه به عنوان فرهنگ در درون انسانها و در جامعه لازم است وجود داشته باشد، چگونه باید باشد. اشكالات و نقایصی كه در وضعیت موجود دارد چیست و چگونه باید رفع شود (فرمایشات مقام معظم رهبری در سال 1381).
مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی كشور، وظیفه و مأموریتی است كه از عمق و پیچیدگی بالایی در حوزه مدیریت راهبردی كشور برخوردار است. لازمه اجرای چنین وظیفهای بهرهگیری از نتایج تلاشهای علمی، پژوهشی و مطالعاتی در موضوع فرهنگ و توسعه فرهنگی و در اختیار داشتن اطلاعات استراتژیك فرهنگی با رصد مستمر فرهنگی كشور و جهان میباشد. امكان تجزیه و تحلیل و بهرهگیری از نتایج پژوهشهای فرهنگی انجامشده و اطلاعات استراتژیك فرهنگی برای انجامدادن تصمیمگیریهای استراتژیك و مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی كشور زمانی فراهم خواهد بود كه شورای عالی انقلاب فرهنگی دارای عقبه علمی ــ فكری مناسب و اتاقهای فكر برای تأمین دانش و بصیرت مدیریت راهبردی فرهنگی كشور باشد (فرمایشات مقام معظم رهبری در سال 1383).
باید انسان از خود بیگانه شده را به خود آورد و نظام مفاهیمی را كه منطق استعماری در وجدان او بهوجود آورده است نابود ساخت، اعتبار نظامهای نمادی قبل از تسلط استعماری را تجدید كرد و به جامعه، فریادها، سرودها و تصاویری را كه استعمارگران دزدیدهاند، بازگرداند. [16] اینها عملی نخواهد شد مگر با فرهنگ ملی كه تنها وسیله رهایی از استعمار است. با برنامهریزی دقیق و كار و تلاش بیشتر باید فرهنگ ملی را تقویت و به جامعه معرفی كرد؛ یعنی آنچه را كه دارند. فرهنگ ایرانی-اسلامی از قدرت و غنای كافی برخوردار است و این را در طی تاریخ طولانی خود ثابت كرده و با وجود تمام حملات توانسته است خود را حفظ كند. به طور مثال رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از ایرانشناسان و استادان زبان و ادبیات فارسی در مورد زبان فارسی فرمود: «زبان فارسی یك زبان زنده، شیرین، گسترده و برخوردار از خصوصیات برجسته زبانشناسی است كه هیچ محدودیتی ندارد و تمامی مفاهیم مهم، ظریف، دقیق و جدید را میتوان با آن بیان كرد. این باور حقیقی وجود دارد كه در میراثهای فرهنگی ملتها آنچه كه به زبان فارسی در دسترس انسانها وجود دارد از بسیاری از زبانهای دیگر بیشتر است و زبان فارسی رایج حدود 1200 سال ذخیره فرهنگی برجسته دارد كه میتوان از آن برای پیشبرد فرهنگ بشری استفاده كرد و به آن غنا بخشید.» [17]
در نتیجه برای تحقق چنین هدفی، برنامهریزی و داشتن برنامه از ضروریات است و در این برنامه باید به الگوهای ملی اندیشید و با ایمان به خود و قدرت دگرگونی و سازندگی خود آن را ممكن ساخت. نكته شایان یادآوری در اینجا این است كه باید بین تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی فرق قائل شد و نباید این دو را با هم خلط كرد؛ زیرا تبادل فرهنگی همیشه وجود داشته است، به این ترتیب كه فرهنگها، در عین حال كه اختصاصی هستند، از هم تأثیر میپذیرند و این مسأله با زیر سلطه قرار دادن فرهنگی دیگر -یا از خود بیگانه شدن آن- فرق دارد.
با درك حساسیت تحولات فرهنگی برای حفظ انسجام درونی جامعه است كه اهمیت و ضرورت تحول همهجانبه در شیوه مدیریت فرهنگی جامعه روشن میگردد و گام اول آن این است كه به مدد فرهنگسازی برای مفهومی تحت عنوان «مهندسی فرهنگی»، برای همه مدیران و افراد ذینفوذ جامعه در تمامی عرصههای اقتصادی، سیاسی، قضایی، پزشكی، انتظامی و... این باور ایجاد شود كه ایجاد تغییرات آگاهانه و مستمر در فرهنگ جامعه، در گرو اصلاح كاركرد فرهنگی همه بخشهای كشور است تا ضمن پیگیری تحقق اهداف سازمانی خویش، داده و ستاده خود را با فرهنگ بهبود بخشند. [18] به هرحال مبانی و اصول فرهنگی جامعه اسلامی ایران استحكام لازم را برای در امان ماندن از آسیبهای اجتماعی و فرهنگی برآمده از هجوم تفكر و فرهنگ غربی دارد و با ایمان به همین استحكام مبانی فكری و فرهنگی میتوان امیدوار بود كه به اصل و جوهره فرهنگ عمومی و ملی خدشهای وارد نمیگردد. با تقویت باور به داشتههای فرهنگی، سرمایههای اجتماعی و سرمایهگذاری بر پتانسیلهای موجود فرهنگی، گسترش مشاركت اجتماعی و ارج نهادن به بُعد فرهنگی در توسعه و ارتقای هویت ملی و فرهنگی به منظور كاهش آسیبهای اجتماعی و فرهنگی میتوان گامهای بسیار مؤثری بر اساس الگوی نهایی مهندسی كشور برداشت.
در زمینه توسعه فرهنگی جامعه، تحقق مهندسی فرهنگیای كه منبعث از اصول و مبانی فرهنگ اسلامی و ملی باشد میتواند ما را در راه رفع معضلات فرهنگی و آسیبهای اجتماعی یاری دهد. [19] نكته آخر این است كه رسالت اصلی نظام مهندسی فرهنگی ایجاد جامعه ایدهآل با الهام از آیات الهی میباشد. تحقق این نظام مستلزم تدوین و تحقیق مراحل و مقدماتی است كه باید به نحو مناسب و با اتقان و تأمل انجام شود. سامانهای كه بتواند متولی مهندسی جامعه الهی باشد، باید اولاً از ظرفیت تمامی مجموعههای موجود استفاده نماید، ثانیاً آنها را به نحو مناسبی به هم پیوند دهد تا در سیری چندمرحلهای و در سطوح مختلف با هدف مشترك و با هماهنگی فعالیت نمایند، ثالثاً طرحها و برنامهها باید با نظام هوشمندانه و توسعهپذیری مدیریت و كنترل گردد. [20]
در خصوص موقعیت ویژه فرهنگی جامعه ایران میتوان گفت فرهنگ ایرانی-اسلامی به لحاظ داشتن ماهیتی دینی و اخلاقی از جمله فرهنگهای پویا و متعالی است كه مدار و محور اساسی آن توجه به بُعد مادی و معنوی بشر به صورت توأمان میباشد.
البته در اینجا نباید از مسألهای مهم غفلت ورزید و آن اینكه هجوم فرهنگ غربی در بخشهایی از جامعه تأثیر هرچند اندك به جا گذاشته است كه بیشك باید با شناخت صحیح و دقیق عوامل آن به منظور پیرایش فرهنگ جامعه از این آسیبها، به ویژه رسوخ تفكر و فرهنگ غربی، تلاش نماییم. [21]
در بخش مهندسی فرهنگی نقایص كار باید مشخص گردد. باید بدانیم این فرهنگ اصیلی كه همگی به آن اعتقاد داریم و میخواهیم آن را اجرا كنیم، در كجا و كدام زمین ایجاد شود كه ضعیف نباشد؛ زیرا اگر زمین ضعیف باشد، نمیتواند مهندسی فرهنگی را برتابد؛ بنابراین آنجا باید تقویت شود. نقاط ضعف را باید پیدا كنیم. نقاط ضعفهای بسیاری هم در بحثهای فرهنگی وجود دارد. این بخش همان اتاق فكری است كه باید مهندسی فرهنگی را كمك كند. با استفاده از نخبگان جامعه و صاحبنظران باید نقاط ضعف در جایی كاملاً ردهبندی شوند و اولویتهای آن هم باید مشخص شود. این قطعاً یكی از وظایف مهندسی فرهنگی است. [22]