جنگ نرم، راهبرد كنوني آمريكا و متحدان او در مقابله با جمهوري اسلامي ايران است. اين پروژه، حوزهها و ابزارهاي مختلفي دارد. يكي از ابزارهايي كه نقش مهمي در پيشبرد پروژه جنگ نرم عليه ايران دارد، شبكه جهاني اينترنت است. در محيط اينترنت يكي از پديدههاي مهمي كه بسياري از كاربران را جذب كرده است، شبكههاي اجتماعي مجازي همچون فيسبوك، توئيتر، يوتيوب و... هستند. در ميان اين شبكهها، پايگاه فيسبوك از ويژگيهاي خاصي برخوردار است و زمينه ارتباط چندجانبه فرد را با ابزارهاي نوشتاري، صوتي و تصويري فراهم ميكند که بهتبع اين، ميتواند نقش مهمي در ترويج شاخصهاي جنگ نرم داشته باشد. بنابراين اين تحقيق، با روش تحليل محتوا و استفاده از تكنيك نمونهگيري100 صفحه فارسي فيسبوك طي يك دوره زماني چهارماهه بررسي شده تا مشخص شود پايگاه فيسبوك چگونه در جنگ نرم نقش ايفا ميكند و بيشتر چه شاخصها و مؤلفههايي از جنگ نرم را توسعه ميدهد.
طرح مسئله
جنگ در معناي عام خود، تحميل اراده بر حريف است بهگونهاي که حريف، رفتار مطلوب و مورد نظر کشور حملهکننده را در پيش گيرد. از دهه 1970 برخي از اساتيد برجسته علوم سياسي آمريکا همچون جوزف ناي، هارولد لاسول، جان کاليز و اعضاي مهم سازمان سيا و فرماندهان ارشد پنتاگون با تأسيس مرکزي بهنام «کميته خطر جاري»[1] با طرح نظريه جنگ نرم، معناي متفاوتي از جنگ را وارد ادبيات سياسي و امنيتي دنيا كردند. هدف از اين کار، زمينهسازي براي فروپاشي شوروي با ابزارهاي غيرخشونتآميز و از درون اين كشور بود. بعد از حادثه 11 سپتامبر، بار ديگر اعضاي كميته گرد هم آمدند و اين كميته را براي تدوين راهبرد امنيت ملي آمريكا فعال کردند. در گزارشي كه اين كميته به دولت جرج بوش ارائه كرد، جمهوري اسلامي ايران يكي از اهداف تهاجمي آمريكا اعلام شد كه به لحاظ وسعت سرزمين، كميت و كيفيت نيروي انساني، امكانات نظامي، منابع طبيعي و موقعيت برتر جغرافيايي، نميتوان از راهكار تهاجم نظامي براي سرنگوني آن استفاده كرد؛ بنابراين، تنها راه سرنگوني جمهوري اسلامي، استفاده از جنگ نرم عليه ايران است.[2]
آمريكاييها در جهت عملياتيكردن جنگ نرم عليه جمهوري اسلامي ايران، طي سالهاي اخير از ابزارهاي مختلفي استفاده كردهاند. اينترنت بهعنوان رسانهاي با قابليت انتشار محتواي صوتي، تصويري و متني، نقش مهمي در جنگ نرم آمريكا عليه كشورهاي هدف و از جمله عليه جمهوري اسلامي ايران داشته است. يكي از فضاهاي معروف اينترنت، شبكههاي اجتماعي مجازي است كه توجه زيادي را به خود جلب كردهاند. ميتوان گفت اين شبكهها در حال حاضر تا حد زيادي مساوي با اينترنت تلقي ميشوند. پديده اينترنت و شبكههاي اجتماعي موجود در آن، جزو دستاوردهاي علمي پژوهشي غرب و آمريكا محسوب ميشود و امروزه شبكههاي اجتماعي بزرگ و پرطرفداري همچون فيسبوك، توئيتر و يوتيوب رسانههاي آمريكايي هستند. اساساً هويت اين پديده با فرهنگ آمريكايي پيوند خورده است. با توجه به فراگير شدن استفاده از اينترنت در جامعه ايران و عضويت پررنگ ايرانيان در شبكههاي اجتماعي مجازي، بررسي اينكه شبكههاي اجتماعي مجازي چه معاني و محتوايي را به فرد منتقل ميكنند و اين معاني و محتوا چه نسبتي با ارزشهاي اسلام و نظام جمهوري اسلامي دارند، ضرورت محسوب ميشود. اولين گام در اين راه، شناخت بيشتر اين پايگاهها و تهديدات فرهنگي آنها و سپس چارهانديشي براي مقابله با اين تهديدات بهويژه در بين قشر جوان و مذهبي جامعه است. اين موضوع در ارتباط با خانوادههاي نيروهاي مسلح و پاسدار كه بايد حافظ ارزشهاي دين و انقلاب باشند، اهميتي دوچندان دارد که در مرحله اول، همان جلوگيري از تهديدات فرهنگي و اعتقادي است و در مرحله دوم، توجه به بعد جاسوسي اينترنت و بهويژه شبكههاي اجتماعي مجازي است. از آنجا كه اين شبكهها از حمايت دولت آمريكا برخوردارند، بديهي است كه در قبال اين حمايت بايد ياريدهنده سياستهاي آمريكايي باشند.[3]
آمريكاييها در جهت عملياتيكردن جنگ نرم عليه جمهوري اسلامي ايران، طي سالهاي اخير از ابزارهاي مختلفي استفاده كردهاند. اينترنت بهعنوان رسانهاي با قابليت انتشار محتواي صوتي، تصويري و متني، نقش مهمي در جنگ نرم آمريكا عليه كشورهاي هدف و از جمله عليه جمهوري اسلامي ايران داشته است. يكي از فضاهاي معروف اينترنت، شبكههاي اجتماعي مجازي است كه توجه زيادي را به خود جلب كردهاند. ميتوان گفت اين شبكهها در حال حاضر تا حد زيادي مساوي با اينترنت تلقي ميشوند. پديده اينترنت و شبكههاي اجتماعي موجود در آن، جزو دستاوردهاي علمي پژوهشي غرب و آمريكا محسوب ميشود و امروزه شبكههاي اجتماعي بزرگ و پرطرفداري همچون فيسبوك، توئيتر و يوتيوب رسانههاي آمريكايي هستند. اساساً هويت اين پديده با فرهنگ آمريكايي پيوند خورده است. با توجه به فراگير شدن استفاده از اينترنت در جامعه ايران و عضويت پررنگ ايرانيان در شبكههاي اجتماعي مجازي، بررسي اينكه شبكههاي اجتماعي مجازي چه معاني و محتوايي را به فرد منتقل ميكنند و اين معاني و محتوا چه نسبتي با ارزشهاي اسلام و نظام جمهوري اسلامي دارند، ضرورت محسوب ميشود. اولين گام در اين راه، شناخت بيشتر اين پايگاهها و تهديدات فرهنگي آنها و سپس چارهانديشي براي مقابله با اين تهديدات بهويژه در بين قشر جوان و مذهبي جامعه است. اين موضوع در ارتباط با خانوادههاي نيروهاي مسلح و پاسدار كه بايد حافظ ارزشهاي دين و انقلاب باشند، اهميتي دوچندان دارد که در مرحله اول، همان جلوگيري از تهديدات فرهنگي و اعتقادي است و در مرحله دوم، توجه به بعد جاسوسي اينترنت و بهويژه شبكههاي اجتماعي مجازي است. از آنجا كه اين شبكهها از حمايت دولت آمريكا برخوردارند، بديهي است كه در قبال اين حمايت بايد ياريدهنده سياستهاي آمريكايي باشند.[3]
در بين شبكههاي اجتماعي مجازي، شبكه فيسبوك يكي از پرطرفدارترين شبكههاست. برمبناي آخرين آمار تعداد افراد عضو فيسبوك از مرز 900 ميليون نفر گذشته است.[4] به تبع اين، درصد حضور ايرانيان در اين پايگاه نيز افزايش يافته است؛ اما مهمتر از اين ارقام اينكه فيسبوك در مقايسه با يوتيوب و توئيتر محيطي با قابليتهاي چندگانه است و فرد در اين محيط يك سوژه منفعل نيست، بلكه اين محيط با قابليتهاي موجود، كنش و تحرك فرد را در ابعاد مختلف برميانگيزد. شايد اين ويژگيها سبب جذب بيشتر افراد ميشود. بر اين اساس، در اين تحقيق، نقش پايگاه فيسبوك را به صورت موردي در جنگ نرم بررسي ميكنيم. جنگ نرم ميتواند در حيطههاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، امنيتي و... تجلي يابد. پرداختن بههر يك از اين حوزهها نيازمند پژوهش مستقلي است. در اين مقاله بهدنبال اين هستيم كه با استفاده از روش مطالعه تحليل محتوا، به اين سؤال پاسخ دهيم كه صفحات فارسي فيسبوك چه نقشي در حوزه سياسي جنگ نرم ايفا ميكند؟ فرض اوليه اينكه فيسبوك فارسي نقشي مهم در حيطه سياسي جنگ نرم دارد و انگارههاي زيادي را در تقابلسازي نگرشها و باورهاي اعضا نسبت به انقلاب و جمهوري اسلامي منتشر ميكند. در اين پژوهش، متغير اصلي، شبكه اجتماعي فيسبوك و متغير وابسته، شاخصهاي جنگ نرم است كه در ادامه، تعريف و عملياتي شدهاند. هدف از انجام پژوهش است كه ببينيم در زمان كنوني كدام شاخصها و متغيرهاي جنگ نرم در فيسبوك تقويت ميشود و اساساً گرايش و نگرش كنوني جبهه ضدانقلاب در فيسبوك براي مقابله با انقلاب و نظام، چه سمتوسويي را دنبال ميكند؟ با انجام اين بررسي تا حدودي نگرشهاي كلان حاكم بر جبهه ضدانقلاب در مواجهه با جمهوري اسلامي مشخص ميشود.
الف) مفهومشناسي
1- فضاي سايبري
«ديويد بل»، يكي از نظريهپردازان رسانههاي مجازي، معتقد است تعريف فضاي سايبر پيچيده است. وي سه تعريف همپوشان از فضاي سايبر ارائه ميکند: اول تعريف فضاي سايبر از ديدگاه سختافزار يعني شبکهاي جهاني از رايانهها که از طريق زيرساختهاي ارتباطي به هم متصل شدهاند و اشکال گوناگون تعامل ميان کنشگران دور از هم را تسهيل ميسازند. دوم: فضاي سايبر را ميتوان به عنوان فضايي خيالي بين رايانهها تعريف کرد که در آنجا افراد ممکن است خودهاي جديد و دنياهاي جديدي بسازند. فضاي سايبر مجموع سختافزار و نرمافزار و همچنين مجموعهاي از تصويرها و ايدههاست. سوم: تعريف فضاي سايبر بر مبناي ماهيت کاري آن به معناي بازنماييکننده نوعي تلاقي ميان عناصر مادي و نمادين است که بسته به نوع استفاده هر فرد، ارزشهاي متفاوتي را بروز ميدهد.[5]
«مايکل بنديکت» نيز در تعريف خود ميگويد: فضاي سايبر يک جغرافياي ذهني عام است که در مقابله با اجماع و انقلاب، اصول و تجربه ساخته ميشود، قلمروي که مملو از دادهها، کذبها، مواد ذهني و خاطرات طبيعت، با يک ميليون صدا و دو ميليون چشم در يک هماهنگي ساکت و نامرئي نسبت به تحقيق، انجام معامله، سهيم شدن در رؤياها و مشاهده ساده است.[6]
2- شبكههاي اجتماعي مجازي
وارد شدن مفهوم شبكه به ادبيات رايج جامعه و سياست، ناشي از تحولات عصر اطلاعات است. اختراع ابزارهاي ارتباطي و اطلاعاتي طي قرن بيستم، بهشكل دادن جامعه اطلاعاتي انجاميد و جامعه اطلاعاتي سبب گسترش زندگي شبكهاي شد. در جامعه ارتباطي و اطلاعاتي كنوني، اطلاعات، بخش جداييناپذير تمامي فعاليتهاي انسان است و همه فرايندهاي زندگي فردي و جمعي مستقيماً توسط فناوري اطلاعات شكل داده ميشود و در ادامه هر سيستمي كه از تكنولوژي اطلاعات استفاده ميكند، به منطق شبكهسازي گرايش مييابد. بنابراين شبكه با استفاده از فناوري اطلاعات در همه انواع فرايندها و سازمانها تحقق عيني پيدا ميكند. بهعبارتي انقلاب اطلاعات، ظهور «جامعه شبكهاي» را امكانپذير ميكند. در حالي كه شكل شبكهاي سازمان اجتماعي در ديگر زمانها و مكانها نيز وجود داشته است، الگوي نوين فناوري اطلاعات، بنيان مادي گسترش فراگير شبكه را در سراسر ساختار اجتماعي فراهم كرده است.[7] به گفته «ايمانوئل كاستلز»، نظريهپرداز معروف جامعه اطلاعاتي، شبكه مجموعهاي از نقاط اتصال يا گرههاي بههم پيوسته است. نقطه اتصال يا گره، نقطهاي است كه در آن، يك منحني خود را قطع ميكند. اينكه نقطه اتصال چه چيزي است، مشخصاً بهنوع شبكههاي مورد نظر بستگي دارد. شبكه جريان مالي جهاني از نقاط اتصال بازارهاي بورس و مراكز خدمات جانبي پيشرفته آنها تشكيل شده است. همچنين در شبكه سياسي حاكم بر اتحاديه اروپا، شوراهاي ملي وزيران و كارگزاران بلندپايه اروپايي نقاط اتصال محسوب ميشوند.[8]
بهطور کلي، واژه «شبکه» را ميتوان به هر مجموعه يا سيستم درونپيوندي نسبت داد که هدف آن، به اشتراک گذاشتن يک قابليت يا توانايي بين دو يا چند نظام در محدوده مکان و زمان است و در حالت مطلوب، محدوديت مکاني و زماني ندارد. ميتوان اينگونه گفت: شبکه، مجموعهاي است از اشيا يا دستگاهها مانند: تلفن، فکس و رايانه که به هم متصلند. گسترش فناوري اطلاعات سبب توسعه ارتباطات شده و اين گسترش ارتباطات با ابزارهاي نوين اطلاعاتي سبب ميشود تا در حوزه درونمتني فناوري اطلاعات يعني در حوزه مجازي هم بين كاربران، شبكه ايجاد شود و شبكههاي اجتماعي مجازي بهوجود آيند. شبکههاي اجتماعي مجازي، نقاط اتصال كاربران اينترنتي با يكديگر است. اين شبكهها در قالب وبگاه و سايت اينترنتي، محيطي را فراهم ميكنند كه كاربران ميتوانند علاقهمنديهاي خود را با استفاده از نمادهاي متني، صوتي و تصويري در آنها بارگذاري كرده و در مورد اين محتويات با يكديگر گفتوگو کنند. بهطور خلاصه شبكههاي اجتماعي مجازي عبارتند از: جامعهاي برخط (آنلاين) که کاربران آن، مجاز به اشتراک اطلاعات، تصاوير، فيلمها، نرمافزارها و...، برقراري ارتباط با ديگران و کشف نشاني ارتباط افراد جديد هستند. چنين شبکههاي اجتماعي محيطي هستند که در آن، اعضا با مشارکت و همفکري و با استفاده از برنامهها، به ساختن محتواي وب ميپردازند.
اين شبكهها مدت كمي بعد از اختراع رايانه در دهه 1950 شكل گرفتند. آرپانت، نظامهاي تابلوي اعلانات (BBS)، و CompuServe نخستين شبكههاي اجتماعي مجازي هستند كه تا دهه 1980 شكل گرفتند.[9] با عموميت يافتن اينترنت در سال 1990 پايگاههاي گوناگون راهاندازي شدند، اينترنت وارد عرصه زندگي عمومي مردم شد و پايگاههاي تجاري، دانشگاهي و آموزشي، در سراسر وب رواج يافت تا اينكه شبكههاي اجتماعي امروزي همچون فيسبوك (در سال 2004)، يوتيوب (در سال 2005)، توئيتر (در سال 2006) و بسياري از شبكههاي اجتماعي ديگر راه افتادند و امروزه ميليونها فرد از سراسر جهان را در محيط مجازي گرد هم آوردهاند.
3- فيسبوك
فيسبوك شبكه اجتماعي مجازي است كه بنا به اظهارات مؤسسان آن، به افراد كمك ميكند تا با دوستان، اقوام و همكاران خود ارتباط مؤثرتري برقرار كنند. فناوري اين شبكه با الگوبرداري ديجيتالي از ارتباطات اجتماعي افراد حقيقي ايجاد شده است. در اين شبكه، كاربران ميتوانند با ايجاد پروفايل (صفحه اطلاعات شخصي كاربر) و در معرض ديد قرار دادن آن براي دوستان خود، با يكديگر ارتباط برقرار كنند. علاوه بر آن، كاربران ميتوانند دوستان خود را اضافه كنند و براي آنها پيغام بفرستند. آنها همچنين ميتوانند به شبكههاي سازمانيافته دانشگاه، محل كار و مدرسه بپيوندند. بهعبارتي فيسبوك محيط مجازي است كه در آن، كاربران اينترنتي با استفاده از متن و تصوير، ايدهها و علايق خود را ارائه ميدهند، با دوستان خود گفتوگو ميكند، ابراز احساسات ميكنند و تمامي اين موارد را بهاشتراك يعني در معرض نقد و نظر قرار ميدهند. اين شبكه داراي بخشها و قابليتهاي مختلف و زيادي است كه مهمترين آنها معرفي ميشود:[10]
1-3- دوستان(Friend): كاربر و ساير افراد در اين بخش ميتوانند نام و عكس دوستان خود را مشاهده كنند، دوستيابي كنند، دوستان خود را طبقهبندي كنند و اطلاعات خاصي را براي آنها ارسال كنند. كاربر همچنين ميتواند از مشاهده پروفايل خود توسط فرد ديگر جلوگيري كند. با اين كار، تمام روابط كاربر با فرد مورد نظر قطع ميشود.
2-3- شبكهها(Networking)، گروهها(Groups) و صفحات(Pages)؛ اين بخش از فيسبوك نشاندهنده وجه اجتماع مجازي اين شبكه است و داراي شبكهها، گروهها و صفحات مختلفي است كه كاربر ميتواند به آنها بپيوندد و همچنين خود به همراه دوستان، گروههاي دلخواه را ايجاد كند. گروهها براي برگزاري مباحث و رويدادها بهوجود ميآيند و به افراد اين امكان را ميدهند كه بهصورت آنلاين(برخط) با يكديگر گفتوگو كنند. صفحات نيز توسط افراد و شركتها بهوجود ميآيند و به كاربران اين امكان را ميدهد كه طرفدار، فرد، محصول، خدمات يا عقيدهاي خاص شوند.
3-3- پروفايل(Profil)؛ ورودي اصلي كاربران در فيسبوك است و هويت فرد در شبكه را نمايش ميدهد.
4-3- فيلم(Videos)؛ در اين بخش، كاربران ميتوانند فيلمهاي خود را از طريق تلفن همراه بارگذاري كنند.
5-3- رويدادها(Events)؛ از طريق اين بخش، اعضاي فيسبوك ميتوانند رويدادهاي پيشرو در درون گروه خود را بهاطلاع يكديگر برسانند يا براي آن برنامهريزي كنند.
6-3- علايق(Likes)؛ در اين بخش كاربر ميتواند علايق خود را در مورد موسيقي، فيلم، رشته ورزشي و... براي ساير دوستان خود بيان كند.
7-3- تگكردن؛ اين قسمت يكي از بخشهاي پركاربر فيسبوك است كه در آن اگر يكي از كاربران، عكس يا فيلمي را پسنديد، ميتواند با تگكردن روي آن، درباره آن با دوستان خود صحبت كند و آن را به اشتراك گذارند.
8-3- چت(Chat)؛ در اين قسمت كاربر ميتواند با يك يا چند نفر از دوستان خود بهطور همزمان گفتوگو كند.[11]
4- جنگ نرم
معناي ساده و جوهري جنگ، تحميل اراده بر حريف است بهگونهاي که حريف رفتار مطلوب و مورد نظر کشور حمله کننده را در پيش گيرد. اين کار در جنگ سخت با استفاده از حمله نظامي، قتل و کشتار و خلاصه، اقدامات خشونتآميز انجام ميشود؛ اما در جنگ نرم، دشمن از ابزارهاي غيرخشونتآميز همچون تبليغات منفي و رواج شايعات، مقابله با ارزشها و اعتقادات، نفوذ و... بهره ميگيرد. در يك تعريف آمده است: «جنگ نرم عبارتست از گونهاي از ستيزش كه در آن، بازيگر عامل به جاي مقابله با جريان قدرت، سلامت و اثر قدرت حريف را با هدف قرار دادن منبع و محافظ قدرت آن تحت تأثير قرار ميدهد.» در اين رويكرد، اقدامات داخلي يعني تحولاتي كه در محيط داخلي بازيگر هدف رخ ميدهد، به مراتب از اقدامات بيروني مؤثرتر هستند و جنگ فرهنگي، جنگ اجتماعي و تعارض اعتقادي از جمله مصاديق جنگ نرم هستند. در جنگ فرهنگي، مبادي و اصول فرهنگي به عنوان منبع قدرت بازيگر هدف قرار ميگيرد. با تضعيف منابع مهمي چون اعتقادات، باورها، اصول رفتاري و يا عرفهاي سازنده حاكم بر جامعه، بازيگر بهشدت آسيبپذير ميشود و نميتواند قدرت بيشتري توليد کند و يا كاربرد مؤثر قدرت در اختيارش نيست. در جنگ اجتماعي، بازيگر عامل، سياستهايي را به كار ميگيرد تا اعتبار قدرت سياسي نزد مخاطبان آن مخدوش شود و در نتيجه، سرمايه اجتماعي بازيگر هدف، تضعيف شود يا زوال يابد. اين جنگ در حوزه داخلي بازيگر هدف، عدم مشروعيت آن را دنبال ميكند و در حوزه خارجي بهدنبال تخريب وجهه هدف در سطح بينالمللي و انزواسازي آن است. مبادي اعتقادي مهمترين نقش هويتي و محافظتي را بهويژه در يك كشور اسلامي ايفا ميكنند. بنابراين يكي از مهمترين مصاديق جنگ نرم، تلاش براي آسيب رساندن به حريف از طريق حمله به اين باورهاست. اين حمله به دو شكل است: يكي استحاله اعتقادي و ديگر تغيير اعتقادات. ماهيت اين جنگ، نرمافزارگرايي است و در قالبهاي مختلفي اعم از جنگ سايبري، فرهنگي، اعتقادي، مجازي، رواني و... رخ مينمايد.[12]
در تعريفهاي ديگري كه از جنگ نرم ارائه شده، بر ماهيت نرمافزارگرايي آن تأكيد شده است. در يک تعريف آمده است: جنگ نرم، عبارت از مجموعه تدابير و اقدامات از پيش انديشيده فرهنگي، سياسي و اجتماعي کشورهاست که بر نظرات، نگرشها، انگيزشها و ارزشهاي مخاطبان آماج (اعم از حکومتها، دولتها، گروهها و مردم جامعه هدف) تأثير ميگذارد و در بلندمدت موجب تغيير منش، رفتار و کنشهاي فردي و اجتماعي آنان ميگردد.[13]
ب) روش تحقيق
اين پژوهش با روش تحليل محتوا و استفاده از تكنيك نمونهگيري انجام شده است. تحليل محتوا يكي از روشهاي تحقيق كيفي است و روشي ساده و پركاربرد در تحليل متون اعم از نوشته، فيلم و موسيقي ضبطشده استفاده ميشود. اين روش، راه مطلوبي براي شناخت عقايد، ايدئولوژي و مواضع سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... گروهها، احزاب و عناصر سياسي است. تحليل محتوا داراي دو شيوه تحليل محتواي كمي و كيفي است. تحليل محتواي كمي شيوهاي روشمند براي نسبتدادن اعداد به واحدهاي متن است.[14] هدف تحليل محتوا، بازنمايي دقيق مجموعهاي از پيامهاست. با وجود اين، بايد توجه داشت كه كميكردن نبايد بهمعناي چشمپوشي محقق از ديگر ارزيابيها يا تأثيرات محتوا باشد.[15] يكي از اشكالات تحليل محتواي كمي، بيتوجهي به متن و زمينه معنا است[16] كه در اين پژوهش سعي شده تاحدي به زمينه و متني كه معنا در آن بهوقوع پيوسته، توجه شود.
تحليل محتوا در چند مرحله انجام ميشود؛ البته لزوماً نيازي نيست كه اين مراحل بهترتيب باشند. مراحل نخست را ميتوان به سهولت در هم ادغام كرد.[17] اين مراحل عبارتند از:
1- فرمولبندي پرسش يا فرضيه تحقيق؛ با مشخص كردن اين مرحله، راه اصلي تحقيق، مشخص و از جمعآوري بيهوده دادهها جلوگيري ميشود. همچنانكه گفته شد، سؤال اصلي اين پژوهش عبارتست از اينكه: صفحات فارسي فيسبوك چه نقشي در حوزه سياسي جنگ نرم ايفا ميكند؟
فرضيه: فيسبوك فارسي نقشي مهم در حيطه سياسي جنگ نرم دارد و انگارههاي زيادي را در تقابلسازي نگرشها و باورهاي اعضا نسبت به انقلاب و جمهوري اسلامي منتشر ميكند.
2- تعيين جامعه آماري مورد نظر؛ اين مرحله به معناي مشخصكردن حدود مجموعهاي است كه محتواي آن بايد تحليل شود. در پژوهش حاضر، جامعه آماري، صفحات اصلي (هوم پيج) فيسبوك فارسي است كه از اواسط ارديبهشتماه سال جاري تا اواخر شهريورماه امسال بررسي شدهاند؛ يعني طي يك دوره زماني، بيش از چهار ماه اين صفحات مورد بررسي قرار گرفتهاند.
3- گزينش نمونه مناسبي از بين جامعه آماري؛ نمونهگيري گونههاي مختلفي دارد. نمونهگيري چند مرحلهاي، تصادفي، هدفمند و زنجيرهاي از اين جملهاند. در اين پژوهش، از روش نمونهگيري تصادفي استفاده شده است؛ يعني بهصورت تصادفي 100 صفحه فارسي فيسبوك انتخاب شده و برخي از اين صفحات در چند نوبت در طي دوره زماني مورد نظر، بررسي شدهاند.
4- انتخاب واحد تحليل؛ واحد تحليل در رسانههاي نوشتاري ميتواند يك كلمه، نماد، مضمون، مقاله يا يك گزارش باشد. در رسانههاي تصويري مثل تلويزيون، واحد تحليل ميتواند شخصيتهاي فيلم، ايفاي نقش شخصيتها يا كل برنامه باشد. از آنجا كه فيسبوك رسانهاي است كه در آن، هم متون نوشتاري و هم تصوير وجود دارد، در اين تحقيق به متون نوشتاري، تصاوير و عكسهاي منتشرشده در آن توجه شده است. فيسبوك دربردارنده فيلم نيز هست كه در اين تحقيق به آنها بسيار كم توجه شده است.
5- تدوين سامانهاي براي كميتپذير كردن واحدها؛ پژوهشگران بر مبناي قواعدي كه براي اطلاق عدد به اشيا و رويدادها به كار ميرود، چهار شيوه مختلف اندازهگيري را متمايز كردهاند كه عبارتند از: اسمي، رتبهاي، فاصلهاي و نسبي. در پژوهشهاي مربوط به رسانههاي جمعي، بيشتر از اندازهگيري اسمي استفاده ميشود.[18] در اندازهگيري اسمي، پژوهشگران فراواني وقوع واحدها را در هر دسته شمارش ميكنند. در اين پژوهش، فراواني انتشار انگارههايي كه با هدف اعلام مخالفت و معارضه با ارزشهاي انقلاب و سياستهاي جمهوري اسلامي منتشر شده، جمعآوري و سپس در چهار گروه دستهبندي شدهاند.
6- تحليل دادهها؛ گرفتن درصد، ميانگين، نما و ميانه در تحليل محتوا مناسب هستند. اگر آزمون فرضيه مدنظر باشد، آمار استنباطي معمولي (كه از طريق آن، نتايج به جامعه آماري تعميم داده ميشود) پذيرفته است.[19] در اين تحقيق، درصد فراواني متغيرها در بين كل متغيرهاي هر شاخص و نسبت به متغيرهاي كل شاخصها سنجيده شده است و در پايان، با نگاهي مقايسهاي، نتايج برآمده از اين درصدها تحليل شده است.
ج) چارچوب نظري
1- اينترنت و ساختشكني
شبكههاي اجتماعي مجازي، پديدههايي هستند كه در محيط اينترنت ظهور كردهاند و ماهيت آنها وابسته به ماهيت اينترنت است. ميتوان گفت كه ابداع اينترنت تنها يك تحول در عرصه فناوري نيست، بلكه نمايانگر تغيير و تحولات در نوع نگاه به هستي و انسان است. البته اين تغيير و تحولات فكري و نگرشي، تافته جدا بافته از ديدگاههاي رايج نيست، بلكه به نظر ميرسد ظهور اينترنت و واقعيتيافتن زندگي مجازي، سبب شده تا طيفي از نظريات رايج در باب هستي و انسان بيشتر مطرح شود. آن طيف از نظريات، ديدگاههاي پساساختارگرايانه است[20] كه معتقدند در دوران كنوني حيات، روايتهاي بزرگ و فراگير پايان يافته است. به اين معنا كه ديگر نميتوان در مورد همه جوامع با نگاهي اثباتگرايانه نظريه واحد سياسي، اجتماعي و فرهنگي ارائه داد؛ بلكه بايد تفاوتهاي فرهنگي جوامع را پذيرفت. كليدواژههاي مهم اين نظريات، مركزيتزدايي، شالودهشكني، مخالفت با جوهرگرايي، رد روايتهاي كلان، رد حقايق مطلق، تكثر و حمايت از هويتهاي پراكنده و حاشيهاي، تأكيد بر نقش زبان در بازنمايي واقعيت، پذيرش نسبيگرايي فرهنگي و... است. ساختار اينترنت و فضاي مجازي با اين نظريات، نزديكي نشان ميدهد. در اينترنت مرزها از بين ميرود، تمامي روايتها در عرض يكديگر قد علم ميكنند، پيچيدگي افزايش مييابد و ايدههاي متكثر فراواني در آن منتشر ميشوند. آنجا كه «رولان بارت» يكي از نظريهپردازان پساساختارگرا در مورد متن و معناي حاصل از آن، سخن ميگويد، گويا اينترنت را توصيف ميكند. وي در مقابل ساختارگرايان كه متن را داراي يك معناي پنهان ميدانستند كه با ابزارهاي زباني بايد آن را كشف كرد، معتقد است متن فاقد سلسلهمراتب، امري متكثر و چندگانه است كه معناهاي متعددي ميتوان از آن استخراج كرد. وي ميگويد: متن يك شبكه و محل بازي معناست؛ زيرا محل تفسير و چندگانگي است. وي معتقد نيست كه متن چند معنا دارد، بلكه ميگويد متن چندگانگي معنا را محقق ميسازد.[21] همچنانكه اينترنت محيط تكثر و چندگانگي معنا را شكل ميدهد.
نام اينترنت بهطور تحتالفظي يعني شبكه و تاري بينابيني كه ابتدا و انتهايي براي آن متصور نيست. اين همان متن دريدا، بنيانگذار ساختشكني و پسامدرنيسم را به ذهن ميرساند كه ميگفت جهان و زماني كه آغاز و پايان نميشناسد. اينترنت مجموعهاي از تارهاي در هم تنيده است كه انسان در آن سردرگم ميشود؛ يعني كشف حقيقت در آن بهسادگي نيست. هر متن در دل خود ابرپيوندهايي دارد؛ يعني براي تشريح يك كلمه، فرد با محيط ديگري پيوند مييابد.[22] و اين، يعني حركت دائم ذهن و يا به گفته «نيكلاس كار» جابجايي مدام ذهني. نيكلاس كار، نويسنده كتاب «فضاهاي توخالي: بلايي كه اينترنت بر سر مغزهايمان ميآورد»، در مقالهاي با عنوان «آيا اينترنت ما را كودنتر ميكند؟» معتقد است استفاده روزافزون از اينترنت، توانايي انديشهورزي ژرف و دريافت اطلاعات همراه با تعمق را از انسان سلب ميكند و توجه انسان را پارهپاره ميكند. او ميگويد اينترنت هرگز ما را به كندكردن انديشهورزي تشويق نميكند، بلكه هميشه ما را در حالت جابجايي ذهني نگه ميدارد به اين معنا كه به گفته «مايكل مرزنيك»، عصبشناس معروف آمريكايي، مغز انسان در اثر استفاده روزافزون از اينترنت دچار پرتشدن دائمي حواس و گسيختگي ميشود. به گفته وي، تأثير دائمي اين اتفاق روي كيفيت حيات فكري ما ميتواند مرگبار باشد.[23] نتيجه اين امر، افزايش ميل به تكثر و كاهش تمركز بر اصول و حقايق مركزي و تأمل در آنهاست، بهگونهاي كه اصول و بنيانهاي اساسي در هر حوزهاي مرجعيت خود را از دست ميدهند.
نمونه بارز مرزشكني در فضاي مجازي، تداخل حوزههاي محلي/ جهاني، عمومي/ خصوصي، مرد/ زن و انسان / ماشين است. اين موضوع با شكلگيري شبكههاي اجتماعي مجازي رشد بيشتري يافته است. فرد در يك روستاي دورافتاده پاي اينترنت مينشيند و با زندگي در يك شهر غربي احساس نزديكي ميكند. حريم شخصي با هرزنامههاي اينترنتي و تبليغات اجباري، عمومي ميشود. رابطه اصالت مييابد و مهم نيست كه اين رابطه بين دو جنس مخالف يا دو نقطه با ويژگيهاي متفاوت است، بلكه مهم، اصل وجود رابطه بر مبناي علاقهمنديهاست. اين رابطه مجازي، سبب كاهش ارتباطات واقعي ميشود. «دانيل گلمن» در كتاب «هوش اجتماعي» به پژوهشي اشاره ميكند كه تأكيد دارد به ازاي هر ساعتي كه مردم وقت خود را در اينترنت سپري ميكنند، 24 دقيقه از تماس شخصي آنها بين دوستان و اعضاي خانواده كاسته ميشود.[24]
«يارون لاينر»، نظريهپرداز واقعيت مجازي، فراتر از اين را ميگويد. او در كتاب «شما يك ابزارك نيستيد» هشدار ميدهد كه ارتباطات اينترنتي، بهصورتي گلهوار افراد را درون «عشيرههاي مجازي متضاد» دستهبندي ميكنند. واقعاً مبناي خصومت آنها با يكديگر چندان مهم نيست، بلكه اينترنت است كه جزئيات اختلافي را برجسته ميسازد و افراد را نسبت به آنها حساس ميکند. وي هشدار ميدهد كه اين موضوع، سبب افزايش خصومتهاي اجتماعي ميشود. ادامه صحبتهاي لاينر، تأكيد بر تماميتگرايي آمريكايي در اينترنت است كه سبب افزايش دشمني افراد جوامع ميشود.[25] صاحبنظران ديگري نيز در مورد استعمار و امپرياليسم سايبري آمريكا سخن گفتهاند كه مجال بحث ديگري ميطلبد.[26]
يكي از مسائلي كه ساختشكنان در مورد فضاي مجازي ميگويند و جاي تأمل دارد، اين است كه فضاي مجازي مرز بين انسان و ماشين را برداشته است. ريشه اين بحث در مجازي بودن واقعيت در صفحه اينترنت است كه از آن به واقعيت مجازي تعبير ميشود. قابليت اينترنت در شبيهسازي سهبعدي، غوطهورسازي رايانهاي و ديداري-شنيداري از واقعيت يا تصورات واقعيت براي مدت طولاني سبب شده تا برخي بين انسان و رايانه مرزي قائل نباشند و فضاي مجازي را محيطي تلقي كنند كه در آن، انسان بدن گوشتي خود را فراموش ميكند، كنار ميگذارد و در نهايت از آن عبور كرده و ميتواند بدون آن و تنها متكي بر هوش و تخيل نيز زيست كند. اينها البته خيالپردازيهايي است كه از همان ابتداي گسترش رايانه و پديدآمدن فضاي مجازي در داستانهاي علمي تخيلي افرادي همچون ويليام گيبسون، تخيلينويس داستانهاي رايانهاي، وجود داشته است؛ اما اين داستانهاي تخيلي با گسترش اينترنت هرچه بيشتر به محيط فكري فرهنگي انسان غربي وارد شده و تصورات عجيبي را در نوع نگاه آنان به انسان برانگيخته است. واژه پساانسان، رايااندامگان، زندگي مصنوعي، هوش مصنوعي و... از جمله مفاهيمي است كه نشاندهنده اين موضوع است. براي نمونه دو دانشمند به نامهاي «منفرد كلاينر» و «ناثان كلاين» به دنبال انجام آزمايشها براي يك مسافرت فضايي، تصوير رايااندامگان را واقعي جلوه دادند. آنان در مقاله خود از تغييرات ضروري در بدن انسان براي زندگي آينده در فضا سخن گفتند. در ديدگاه آنان، رايااندامگان «سامانهاي انساني- ماشيني و خويشتنظيم» است كه ميتواند در موقعيتهاي مختلف به زندگي خود ادامه دهد. بعدها «هاراوي» با توسعه بيشتر ادبيات رايااندامگان، آن را نوع نگاه كنوني به هستي دانست. مفهوم پساانسان كه نظريهپردازان غربي فضاي مجازي منتشر ميکنند، در همين جهت است. اين نظريه ميگويد يا گونه انسان در بنبست تكامل است و بايد فناوريها را در هم آميزد تا به «سطح بعدي» تكامل يابد و يا ما مدتهاست به دليل روابط نزديك روزافزون خود با غيرانسانهايي چون دستساختههاي فناوري، انسان نيستيم. از همين منظر است كه موضوع هويت در فضاي مجازي رنگ ميبازد و سيال، متغير و متكثر ميگردد.[27]
نتيجهاي كه از نظريات بالا برميآيد اينكه بهنظر ميرسد فضاي مجازي پيوند وثيقي با ساختشكني مورد اشاره پسامدرنها دارد. قابليتهاي اين محيط سبب تقويت اين گرايشها ميشود: گرايش گريز از مركز؛ به صحنه آمدن هويتهاي متعدد، متكثر و ناشناخته با سلايق مخصوص خود؛ عبور فرد از مرزهاي عرفي و قانوني و بياعتبارشدن مراجع و الگوهاي عرفي و قانوني در محيط مجازي در اثر كمرنگشدن ارتباطات واقعي و اصالتيافتن ارتباطات بر مبناي علاقهمندي در محيط مجازي. اين وضعيت در شبكههاي اجتماعي مجازي و از جمله فيسبوك با شدت بيشتري همراه است.
2- فيسبوك و تقويت ساختشكني
ساختار فيسبوك داراي ويژگيها و كاركردهايي است كه سبب ميشود گرايشهاي برآمده از ساختشكني در اينترنت، در اين شبكهها تقويت شود. در ذيل به تأثير كاركردهاي فيسبوك و ويژگيهاي آن بر تقويت ساختشكني ميپردازيم:
1-2- قابليت باز و بيزماني و بيمكاني در اين محيط
فيسبوك از محيطي منظم و قاعدهمند برخوردار است و از طريق قواعد و تنظيمات خاص خود با فرد ارتباط برقرار ميكند. فيسبوك همانند يك پايگاه اطلاعرساني نيست كه ارتباط فرد با آن يكطرفه باشد. در فيسبوك، محيط مجازي با انسان ارتباطي چندجانبه برقرار ميكند. محيط مجازي از طريق قابليتهايي كه در اختيار انسان قرار ميدهد، او را به كنش وا ميدارد. فرد در اين محيط، متن توليد ميكند، عكس و فيلم بارگذاري ميكند و ساختار شبكه را تاحدي مبتني بر علايق خود شكل ميدهد. فرد در اين محيط، فعال و كنشگر است. در وبلاگها نيز فرد توليدكننده معنا و محتواست؛ اما تفاوت فيسبوك با آن، اين است که توليدات متني و تصويري فرد را در شبكهاي از ارتباطات قرار ميدهد. فرد ميداند آنچه در اين محيط مينويسد يا بارگذاري ميكند، در معرض ديد و اظهارنظر گروهي از دوستان خود است؛ بنابراين از انگيزه بيشتري براي طرح ديدگاههاي خود برخوردار است. فرد در اين محيط، ارتباطات چندبعدي دارد و خود را در اجتماعي ميبيند كه توانايي اظهارنظر و انعكاس علايق خود را دارد. اين ويژگي، سبب جذابيت فيسبوك شده و اين شبكه را به محيطي فعال و زنده تبديل كرده است. سه قابليت شبكههاي اجتماعي مجازي در شكلدادن به ويژگي پويايي و جذابيت فيسبوك مؤثر هستند: اول: باز بودن و امكان عضويت رايگان همه افراد در آن؛ دوم: بهاشتراكگذاري محصولات؛ سوم: بيزماني و بيمكاني. اين سه قابليت با همپوشاني يكديگر، محيطي از تكثر معنا و مقابله با تمركزگرايي را بهوجود ميآورند.
بازبودن محيط فيسبوك بهاين معناست كه فيسبوك همچون ساير شبكههاي مجازي، خارج از سلطه دولتهاست و دولتها تنها ميتوانند از طريق فيلترينگ عضويت افراد در اين شبكهها را محدود كنند. اما مديريت اين شبكهها و محتواي منتشرشده در آنها، در دست مديران آمريكايي اين شبكههاست. اين موضوع در كنار عضويت رايگان افراد در اين شبكهها و از جمله فيسبوك سبب شده تا هر نوع سخن، عكس و فيلمي در اين محيط منتشر شود. در فيسبوك، دنيايي از اطلاعات رسمي و غيررسمي وجود دارد كه توسط اعضا منتشر شده و برخاسته از علايق و دريافت آنها از وقايع اطراف است. ويژگي بارز اين محيط، تكثر اطلاعات، ديدگاهها و نظرات است و محيطي با ويژگي عدم برخورداري از اصول ثابت است. آزادي موجود در اين شبكهها كه سبب ابراز علايق مختلف، نقد و گفتوگو و بيان ديدگاههاي متفاوت ميشود، هرچند در گسترش دامنه شناخت اعضا تأثيرگذار است، اما سبب نوعي تكثرگرايي ميشود. فرد در اين محيط با ديدگاهها، نظرات و نمادهاي مختلفي مواجه است كه همواره ديدگاه او را تحت تأثير قرار ميدهند. در چنين شرايطي، امكان ثبات در تصميمگيري براي فرد كمتر مهيا ميشود. «مارك پاستر» بهدليل تكثر ديدگاههاي متفاوت در اينترنت و فضاي مجازي، آن را در شكلدهي به توافق در حوزه عمومي و در نتيجه نيل به دموكراسي، ناكارآمد ميداند و نگاه بدبينانهاي به آن دارد.[28]
اساساً فيسبوك محل مقابله با اصول ثابت و به چالشكشيدن آنهاست. در اين محيط، ايدهها و اصول ثابت در معرض نقد و شكاكيت قرار ميگيرند و هيچ نقطه مركزي و ثابتي در امان از نقد و نظر و شك و ترديد باقي نميماند.
فضاي باز نقد و نظر در كنار قابليت بيزماني و بيمكاني فيسبوك، سبب تشديد روند تمركززدايي ميشود. در فضاي مجازي، زمان و فضا دچار تغيير و تحول شده است. فواصل مكاني و جغرافيايي كاملاً بيمعنا شدهاند و زمان نيز به واسطه ارتباطات آني و لحظهاي از معناي قبلي جدا شده است. سعيدرضا عاملي در مورد زمان در فيسبوك معتقد است بهدليل قابليت انعطاف هندسي و ديجيتالي بودن فضاي مجازي، زمان از يك ويژگي غيرمركزي و توليد متكثر برخوردار است؛ مثلاً يك ايميل همزمان براي هزاران نفر ارسال ميشود. همچنين در فضاي مجازي امكان حضور موازي و مساوي همگان در يك محيط مشترك و در يك زمان مشترك فراهم ميشود.[29]
فيسبوك بهتبع اين مسئله، زمان و مكان ارتباط افراد با يكديگر را متحول ميکند و در يك لحظه، دوستان مختلفي را از سراسر جهان گرد هم ميآورد. فرد در اين شبكه با سرعت بسيار زيادي، از آخرين تحولات و اخبار جهان اطراف مطلع ميشود، بهسرعت نظرات و ديدگاههاي مختلفي در مورد اين تحولات ميبيند و در وضعيتي نو و جديد قرار ميگيرد. در اين وضعيت، هرچند فضاي ديجيتالي همه اين اخبار، تحولات و نظرات را در حافظه خود ثبت ميكند و نگه ميدارد؛ اما امكان رجوع فرد به گذشته و بازيابي اطلاعات قديمي كمتر است. فرد بازگشت به عقب كمتري دارد، چون گذشت سريع زمان يعني قرار گرفتن سريع فرد در وضعيتهاي جديدي كه بر اثر به اشتراكگذاري پيامها و تصاوير رخ ميدهد، امكان عقبگرد كمتري به فرد ميدهد و فرد همواره مترصد حضور در وضعيتهاي جديد است. از اينجا بايد گفت يكي از ويژگيهاي مهم فيسبوك، غيرتاريخي بودن است. متنها و معاني كه در اين محيط مورد گفتوگو قرار ميگيرد، تنها ناظر به شناخت، علاقه و سليقه كنوني فرد است و سوابق تاريخي تحولات كه نقش مهمي در چگونگي درك آنها دارد، كمتر پايه شناخت قرار ميگيرد. بهعبارتي مسائل و موضوعات در ذهن اعضاي فيسبوك كمتر از ريشه و بنيان تاريخي برخوردارند. مكان در فيسبوك نيز زمينه عدم بنيانگرايي را تقويت ميكند.
مكان در فيسبوك همان فضاي شبكه است. افراد از مكانهاي مختلف در اين شبكه اجتماع ميكنند و آنچه در اين مكان منعكس شود، براي افراد اصالت دارد. اطلاعات منعكس شده در اين شبكهها كمتر به فرض اينكه از كدام مكان عيني صادر شدهاند، مورد بحث قرار ميگيرند؛ بلكه بيشتر به مكان عيني كه اين اطلاعات اشاره ميكنند، توجه ميشود؛ اين، موضوع خيلي مهمي است كه بدانيم يك خبر و رخداد سياسي از كدام مكان گزارش شده است؛ مثلاً ارزش گزارش يك خبر در مورد تحولات داخل ايران اگر از كشوري اروپايي در فيسبوك منتشر شده باشد تا اينكه از داخل ايران در اين شبكه قرار گرفته باشد، متفاوت خواهد بود؛ اما اين موضوع در فيسبوك مورد توجه اعضا قرار نميگيرد. «استاپ احمدي» نام فردي است كه در زمان حوادث بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 88 در ايران، اخبار زيادي را در توئيتر گذاشت و در مورد اين اخبار، بحثهاي زيادي در توئيتر بهراه افتاد و رسانههاي خارجي نيز به اين اخبار استناد ميكردند، در حالي كه كاربران هيچ اطلاعي از جنسيت، محل زندگي اين فرد و اينكه آيا واقعاً در ايران است يا خير در دست نداشتند.[30]
در فيسبوك اعضا، نوشتهها و ديدگاههاي خود را با ديگران به اشتراك ميگذارند تا دوستان آنها نظر خود را درباره آن اعلام كنند. اين موضوع در كنار فراروي فيسبوك از زمان و مكان عيني، سبب ميشود تا فرصت بحث در مورد درستي يا نادرستي اطلاعات كمتر فراهم شود؛ بنابراين درستي يا نادرستي هر خبر و متني كه منتشر ميشود، بر اساس تعداد مشاهده افراد و به ميزان تعداد «لايككردن» آن (يعني ابراز علاقه و پسنديدن يك مطلب) توسط اعضا، مشخص ميشود. در اين محيط، بسياري از حقايق از آنجا كه علاقه كاربران را برنميانگيزد، مهجور ميماند و اعتماد افراد را برنميانگيزد. بيزماني و بيمكاني در فيسبوك مديريت انتشار اخبار و اطلاعات را به يك نقطه مركزي نميدهد؛ بلكه تمامي اعضا از سراسر دنيا ميتوانند در انتشار هر نوع مطلب واقعي و غيرواقعي نقش ايفا كنند.
3- هويت سيال، متكثر و متعدد افراد
هرچند ادعا ميشود كه هويتها در شبكههاي اجتماعي مجازي تاحدي واقعي است، اما نكته مهم، سيال بودن هويتها در اين محيط است. در فيسبوك افراد تا حدي سعي ميكنند با هويت واقعي خود ظاهر شوند تا بتوانند با دوستان خود ارتباط برقرار كنند. اين موضوع به معناي اين نيست كه اين افراد نميتوانند هويتي كاذب داشته باشند. چند ماه قبل، فيسبوك اعلام كرد كه 83 ميليون حساب كاربري غيرواقعي در اين سايت ثبتشده است.[31] فيسبوك زمينه ابراز علاقه و دوستي افراد با موضوعات و گروههاي مختلف را فراهم ميكند و هر فرد، مبتني بر تعداد علايق خود، هويتهاي مختلفي ميپذيرد. نكته مهم اينكه در شبكههاي مجازي و از جمله فيسبوك، به سبب ماهيت ديجيتالي، روند كسب هويتهاي مختلف با سرعت زياد انجام ميپذيرد. هويت افراد در اجتماعات مجازي، «هويتي ديجيتال» است. فرد در يک لحظه ميتواند جنس، نژاد و طبقه اجتماعي خود را پنهان كند و با ويژگيهاي جديد و كاذب جنسيتي و نژادي، هويتي جديد براي خود تعريف كند و براساس آن، به تعامل با هويتهاي واقعي يا مجازي ديگر بپردازد. ديگر سرزمين، زبان بومي و محلي، كشور، فرهنگ ملي و نژاد، هويت افراد را در اجتماعات مجازي تعيين نميكنند، بلكه منافع مقطعي، محدود و در حوزه موضوعات مختلف، افراد را دور هم جمع ميكند و هويت آنها را ميسازد.[32]
بنابراين هويت در فيسبوك نهتنها سيال است؛ بلكه هر فرد مبتني بر تعداد علايق واقعي خود، هويتهاي مختلف كسب ميكند.
فضاي مجازي و فيسبوك هويت فرد را محصولي برساخته و فاقد شالوده و اساسي از قبل موجود، نشان ميدهد. گفتيم كه اينترنت و فيسبوك به مقابله با شالودهها و بنيانهاي ثابت ميپردازند. در اين محيط، ارزشها و باورهاي اساسي كه هويت يك فرد را ميسازند، زير سؤال ميرود و اهميت خود را از دست ميدهد. بسياري از متفكراني كه در مورد هويت مردم ايران سخن گفتهاند، چند ارزش و باور را بهعنوان شالودههاي اساسي هويت ايراني مطرح كردهاند. ارزشهايي همانند علاقه و وابستگي به سرزمين ايران، زبان فارسي، دين اسلام و... از جمله مواردي است كه بيشتر محققان، آنها را شالودههاي هويت ايراني ميدانند.[33] در يك مطالعه موردي كه چند سال پيش انجام شد، تأثير اينترنت بر هويت ملي ايرانيان بررسي شده است. نتايج بهدست آمده نشان ميدهد هرچه ميزان استفاده كاربران از اينترنت افزايش يابد و افراد در صفحات وب مشاركت و فعاليت بيشتري داشته باشند، ميزان هويت ملي آنها كاهش مييابد. همچنين چنانچه افراد هرچه بيشتر محتواي موجود در اينترنت را واقعي تلقي كنند، هويت ملي آنها در معرض كاهش بيشتري قرار ميگيرد.[34]
نكته مهم ديگر اينكه وجود هويتهاي سيال و منعطف و نيز وجود قابليت ابراز هويتهاي مختلف توسط يك فرد در فيسبوك، زمينه جاسوسي و دزدي اطلاعات را فراهم ميكند. براي نمونه، سال گذشته رئيس پليس فتاي گيلان از دستگيري عامل سوءاستفاده از هويت کاربران ايراني در فيس بوک در رشت خبر داد. متهم در يك دوره دوساله با سرقت هويت و عکس شهروندان از فيسبوک و ساخت ايميل جعلي با هويت و تصوير آنان، از طريق تالارهاي گفتوگو و چت با کاربران اينترنتي ارتباط برقرار ميکرده است. اين فرد با معرفي خود به عنوان فردي معلومالحال با جلب توجه کاربران براي استمرار دوستيهاي نامتعارف مجازي، تقاضاي خريد شارژ و ارسال آن به «آي دي» کرده و موفق شده بود مبلغ بيش از 4 ميليون ريال شارژ از تعداد 200 کاربر اينترنتي به صورت نامشروع به دست آورد.[35]
هويت متكثر و فاقد بنيانهاي اساسي، يكي از اعتقادات اصلي ساختارشكنان است. پساساختارگرايي بر آن است که هويت ضرورتاً و يا مستمراً ثابت نيست؛ بلکه متغير و متحرک است و همواره در رابطه با جرياناتي که نماينده يا مخاطبشان واقع ميشويم، از طريق نظامهاي فرهنگي که ما را احاطه کردهاند، شکل و تغيير شکل ميپذيرند. اين رويکرد تلاش دارد که هويت را از منظري تاريخي و نه بيولوژيکي توضيح دهد. انسان موضوع هويتهاي گوناگون در زمانهاي مختلف است؛ هويتهايي که پيرامون يک «من» منسجم نميشود. بنابراين تعيين هويت آدمي پيوسته در حال تغيير است. پساساختارگرايان معتقدند هويت امري حادث، موقتي و اکتسابي (نه معين) است. آنها ميگويند: هويت را بايد به صورت فرايند ديد که کردارها گفتماني که هويتهاي خاصي را حفظ يا رد ميکنند، آن را بازتوليد يا استحاله ميکنند. هويتها مطلق نيستند بلکه ارتباطي و نسبي هستند. هر انساني در ارتباط با چيزي ديگر معنادار ميشود و هويت هميشه در قالب تفاوت و نه چيزي ذاتي فردي خاص تعريف ميگردد.[36]
4- تداخل محيط خصوصي و عمومي
از ويژگيهاي بارز فيسبوك كه در همان نگاه اوليه خودنمايي ميكند، نمايش زندگي خصوصي فرد در محيط عمومي است. نماد اين موضوع، تصاوير شخصي است كه فرد در صفحه فيسبوك خود قرار ميدهد كه كمترين توجهي به عرف و قانون ندارد و هر تصويري را كه تمايل داشته باشد، در آن قرار ميدهد. اگر فرد در حوزه واقعي از سر اضطرار و اجبار و در چارچوب محدوديتهاي محيطي، علايق و خواستههاي خود را بروز ميدهد، در حوزه مجازي مبتني بر خواست دروني، به ابراز، ترسيم و پيگيري علايق خود اقدام ميكند. در واقع، فناوريهاي نوين امكان ميدهند تا افراد فضايي شخصي و خصوصي در فضاي مجازي براي خود داشته باشند و بدين ترتيب، خلوت جديدي براي خود با بهرهگيري از ابزارهاي ارتباطي ايجاد كنند. در اين فضا پيامهايي بدون آگاهي ديگران رد و بدل ميشود و قرار ملاقاتهايي تنظيم ميگردد كه غير قابل نظارت و ناملموس است. در اين وضعيت، محيط مجازي عرصه تداخل حوزه خصوصي و عمومي ميگردد. فرد بدون توجه به محدوديتهاي بيروني همچون عرف و قانون، به هر شكلي كه تمايل دارد، در شبكههاي مجازي و از جمله فيسبوك ظاهر ميشود. اين موضوع، گوياي مقاومت فرد در قبال قانون و عرف جامعه است. محيط فيسبوك مخالفت با الگوهاي رسمي جامعه و حكومت را براي فرد عادي جلوه ميدهد و كمكم به ايجاد روحيه مقاومت فرد در قبال اين الگوها ميانجامد.
5- ساختارشكني فيسبوك و جنگ نرم
مجموع ويژگيهاي اينترنت و فيسبوك، زمينه مناسبي براي رشد و توسعه جنگ نرم فراهم ميكنند. در محيط اينترنت و بهويژه در فيسبوك، فرد در موقعيت گريز از الگوهاي فكري فرهنگي مرسوم جامعه قرار ميگيرد. از هويت بيروني خود خارج ميشود و با هويتي كاذب هر علاقهاي را كه بهسبب موانع محيط خارج در عرصه واقعي نميتواند دنبال كند، در محيط مجازي دنبال ميكند. سرعت نقل و انتقال مفاهيم و بيتوجهي به اصالت مكان عيني در محيط مجازي فيسبوك، علاقه به بازي با هويتي متكثر و غير واقعي و خروج از سلطه الگوهاي بيروني را افزايش ميدهد و گرايشهاي ساختشكني كه نظريهپردازان پساساختارگرا بر آن تأكيد دارند، در اعضاي فيسبوك تقويت ميشود. اين ويژگي، نقطه مطلوب جنگ نرم است. بيشتر نظرياتي كه در مورد جنگ نرم ارائه شده است، بر اين نكته تأكيد دارند كه هدف اصلي و ماهوي عاملان جنگ نرم، ايجاد لغزندگي، شك و ترديد در باورهاي افراد يك جامعه نسبت به الگوهاي ارزشي، فكري و فرهنگي موجود در آن جامعه است تا در مرحله بعد، الگوهاي مورد نظر خود را بر اين افراد تحميل كنند.
تقويت گرايش مقاومت در افراد در برابر الگوهاي ارزشي، فكري و فرهنگي مرسوم، منجر به تغيير نگرش و گرايش فرد نسبت به خود، جامعه و نظام سياسي ميشود. اهدافي كه جنگ نرم دنبال ميكند، در همين جهت قرار دارد. عاملان جنگ نرم ميخواهند فرد از الگوهاي فكري، فرهنگي مرسوم در يك جامعه و نظام سياسي پيروي نكند و الگوهاي مورد نظر آنان را بپذيرد. جنگ نرم شامل هرگونه اقدام غير خشونتآميز است كه ارزشها و هنجارهاي جامعه هدف را مورد هجوم قرار ميدهد و سرانجام منجر به تغيير در الگوهاي رفتاري موجود و خلق الگوهاي جديدي ميشود كه با الگوهاي رفتاري مورد نظر نظام حاكم تعارض دارند. بخشي از جنگ نرم، جنگ ايدههاست. به باور برخي صاحبنظران مانند «گولددستين» و «كوهن»، ايدهها يكي از هدايتگران رفتار راهبردي بازيگران هستند و نقشه راه دستيابي بازيگران به اهداف را ترسيم ميكنند. به گمان «اچهواريا» جنگ ايدهها، برخورد و مواجهه چشماندازها، مفاهيم، تصورات و انگارههاست. [37]
بخش ديگري از جنگ نرم، جنگ ارزشهاست. ارزشها اغلب به ايدههايي اطلاق ميشوند كه معيار خوبي يا بدي پديدهها، رفتارها، كردارها و... را براي انسان مشخص ميکنند. ارزشها ترجيحات مردم هستند و به زندگي اجتماعي وابستهاند. جانسون معتقد است ارزشهاي حاكم بر جامعه از چنان اهميتي در پايداري و مانايي يكي نظام برخوردارند كه هرگونه بيتوجهي به آنها ميتواند زمينهساز بروز يك تحول عمده باشد. بيتوجهي به ارزشها، مشروعيت و مقبوليت يك نظام را زير سؤال ميبرد. اين پديده سبب نوعي ناهماهنگي بين نظام اجتماعي و نظام حاكم ميشود و در ادامه تحول بنيادين در آن جامعه رقم خواهد خورد. از نظر جانسون، ورود ارزشهاي جديد و نامناسب با يك نظام اجتماعي به آن جامعه، سبب ناهماهنگي نظام اجتماعي با نظام حاكم ميشود و زمينهساز تغييرات بنيادين در آن جامعه خواهد شد. بنابراين ارزشها مباني دوام و قوام ثبات جامعه هستند؛ از اين رو در جنگ نرم، آماج حمله قرار ميگيرند. كشور مهاجم با انتشار ارزشهاي بيگانه در جامعه هدف، ارزشهاي آن جامعه را تخريب ميکند و از مقبوليت مياندازد.[38] ارزشهاي بيگانه با خنثيكردن ارزشهاي جامعه هدف، انگارههايي در اذهان عمومي جامعه هدف بهوجود ميآورند كه در تعارض با ارزشهاي حاكم است و از اين رو افكار عمومي در تقابل با حاكميت قرار ميگيرد. منظور از انگاره، تصويرسازي رسانههاي مهاجم است كه اين تصاوير با واقعيتهاي جامعه هدف فاصله دارد. بر مبناي مطالعات پژوهشگران جنگ نرم، اين تصويرسازيها در سه حيطه فردي، اجتماعي و نظام سياسي دنبال ميشود؛[39] يعني جنگ نرم نگرش و گرايش افراد را نسبت به سه نشانگاه نظام سياسي، اعتقادات و ارزشهاي فردي و اجتماعي مورد هجوم قرار ميدهد و الگوي مورد نظر خود را در هر يك از اين سه حوزه جايگزين ميكند. طبق ديدگاه يكي ديگر از پژوهشگران، جنگ نرم براي تغيير در اين سطوح، چهار عمليات انجام ميدهد. اين عملياتها را ميتوان شاخصهاي جنگ نرم نيز دانست.[40] در ذيل به تشريح آنها ميپردازيم:
1) مشروعيتزدايي ساختاري از نظام سياسي؛ در فرايند جنگ نرم نيروهاي خارجي تلاش ميكنند تا تصويري از ساخت حكومت و قدرت به مردم معرفي كنند كه سبب ايجاد جدايي و شكاف بين آنها با حكومت ميشود و پذيرش حكومت توسط مردم را با چالش مواجه ميكند؛ از اين رو، دشمن به انگارهسازي تهاجمي عليه ساختار سياسي كشور هدف ميپردازد. اين كار بيشتر با ارائه چهره غيردموكراتيك و ناكارآمد از حاكميت و مغايرت آن با خواست عمومي انجام ميشود. جنگ نرم در حوزه مشروعيتزدايي ساختاري از يك سو، معطوف به تخريب نظام سياسي و از سوي ديگر معطوف به تغيير ادراك مردم نسبت به نظام سياسي است. در اين فرايند، اقدامات ذيل توسط دشمن انجام ميشود:
1-1) طرح ابهامات نسبت به نظام سياسي و به پاسخگويي كشاندن مسئولان در قبال اين ابهامات بهويژه ابهامات در مورد برگزاري انتخابات؛
2-1) القاي ناكارآمدي نظام در ابعاد مختلف با بزرگنمايي مشكلات و كوچكنمايي موفقيتها؛
3-1) حداقلسازي اعتماد جامعه به چارچوبهاي ساختاري و نهادي و همچنين به كارگزاران حكومتي با تخريب وجهه آنان.
2) انسجامزدايي ساختاري از جامعه هدف؛ زمانيكه يك جامعه در سطح مطلوبي از همبستگي و همگرايي اجتماعي قرار داشته باشد، آنگاه يك نظام سياسي توان تبديل همبستگي اجتماعي به انسجام ساختاري را خواهد داشت. در شرايط مبتني بر انسجام اجتماعي، زمينههاي لازم براي حداكثرسازي همكاري و مشاركت گروههاي مؤثر در ايجاد امنيت نرم فراهم ميشود. تخريب انسجام اجتماعي يكي از اهداف و نشانگاههاي اصلي جنگ نرم است. براي انجام اين كار، عاملان جنگ نرم تلاش ميكنند لايههاي جامعه را بر مبناي انگارهها و ديدگاههاي معارض با نظام سياسي هدف به تحرك وادارند. در اين وضعيت، انسجام اجتماعي بههم ميريزد و جامعه رو در روي نظام سياسي قرار ميگيرد. بنابراين انسجامزدايي ساختاري از جامعه به بيثباتسازي سياسي منجر ميشود. در اين رويكرد، جنگ نرم بيشتر وجه عملياتي به خود ميگيرد. بهعبارتي در اينجا جنگ نرم از سطح رواني و تبليغاتي فراتر ميرود و در ايجاد رفتارهاي معارضانه تجلي مييابد؛ از اين رو انسجامزدايي ساختاري از جامعه هدف را ميتوان زمان ثمردهي جنگ نرم براي عاملان آن دانست. عاملان جنگ نرم در حوزه انسجامزدايي ساختاري از جامعه، اقدامات ذيل را انجام ميدهند:
1-2، تهييج لايههاي اجتماعي جامعه هدف بهسوي شورش، نافرماني مدني و راهپيمايي اعتراضي بر مبناي قالبهاي فرهنگي و اجتماعي مغاير با نظام سياسي هدف؛
1-2، شكلدادن گروهها و مجموعههاي پنهان در جامعه براي ايجاد تضاد و منازعه اجتماعي و شكستن انسجام اجتماعي.
3) امنيتيسازي فضاي سياسي اجتماعي؛ در فرايند امنيتيسازي، عاملان جنگ نرم موضوعاتي را كه چندان در حوزه امنيت تعريف نميشود، امنيتي ميكنند. آنان با استفاده از جنگ رسانهاي، تبليغ و تكرار يك موضوع با ادبياتي امنيتي، آن موضوع را از چارچوب عادي قوانين و مقررات كشور هدف عبور ميدهند و آن را وارد محيط امنيتي ميكنند؛ بهعبارتي، اجازه نميدهند موضوع مورد نظر در فرايندي عادي بررسي شود؛ بلكه آن را حساس و ملتهب جلوه ميدهند تا جايي كه از نگاه شهروندان جامعه هدف، آن موضوع، مقولهاي امنيتي تلقي گردد. بر اين اساس، شهروندان جامعه هدف، سياستهاي نظام سياسي خود در اين موضوع را بهمنزله تهديد ميدانند. نتيجه اين كار، بياعتمادي به نظام سياسي و ايجاد شكاف بين مردم و نظام سياسي در جامعه هدف است. امنيتيسازي فضاي سياسي اجتماعي، خود زمينهاي است كه در نهايت به تخريب وجهه حاكميت يعني مشروعيتزدايي ساختاري و همچنين به از بين رفتن انسجام اجتماعي منجر ميشود.
4) هنجارسازي معارض در كشور هدف؛ هنجارسازي معارض به دنبال تغيير در مباني فكري، ارزشي و نگرشي آحاد جامعه هدف بهعنوان لايههاي زيرين و بنيادين فرهنگ آن جامعه است. هدف نهايي در اين رويكرد، تغيير هويتي است. با موفقيت اين تغيير، رفتار افراد جامعه هدف نيز تغيير ميكند و همان كاري را انجام ميدهند كه عاملان جنگ نرم به دنبال آن هستند. در اين حوزه، هدف، از بين بردن وابستگيهاي فرهنگي اجتماعي پيشين و در مقابل، گسترش هنجارهاي فرهنگي اجتماعي معارض با هنجارهاي موجود است. بر اين اساس، نظام ارزشي موجود، تخريب ميشود و گرانيگاه اين برنامه، تخريب ارزشها، آرمانها، افكار و عقايد سنتي است كه سبب نوعي گسست فرهنگي در سطح جامعه و در روابط بين جامعه و نظام ميشود. در نتيجه هنجارهاي سنتي كه نگهدارنده انسجام اجتماعي است، توسط افراد جامعه ديگر دروني نميشود و نوعي از خودبيگانگي و چالش هويتي بهوجود ميآيد. بنابراين در نتيجه اين رويكرد، هم انسجام و همبستگي اجتماعي و هم انسجام سياسي اجتماعي از بين ميرود. از طرف ديگر، به سبب تهديد هويت ملي در اين حوزه، هويتهاي فروملي انسجام مييابند و چهبسا افزايش بيش از اندازه قدرت آنها، سبب تجزيهطلبي گردد. هنجارسازي معارض همچون امنيتيسازي فضاي سياسي اجتماعي، مقدمه شكلگيري دو عمليات ديگر است؛ اما نسبت به بقيه بهشكلي عميقتر سبب تغيير جامعه هدف ميشود و مطلوب دشمن را در جنگ نرم برآورده ميكند.
در مجموع ميتوان گفت: چهار عمليات جنگ نرم هر كدام گوياي بدبينسازي مردم جامعه هدف به يكي از سه سطح فردي، اجتماعي و سياسي هستند. مشروعيتزدايي ساختاري از نظام سياسي و امنيتيسازي فضاي سياسي اجتماعي، گوياي تقابلسازي نگرش مردم نسبت به ساختار سياسي است. انسجامزدايي ساختاري از جامعه هدف، سبب تقابلسازي نگرش مردم با همبستگي اجتماعي ميشود و هنجارسازي معارض نيز سبب ايجاد تقابل نگرش و بدبيني مردم نسبت به فرهنگ و هويت خود ميگردد.
ج) شاخصهاي جنگ نرم در فيسبوك
در اين تحقيق، بر مبناي روش تحليل محتوا و استفاده از تكنيك نمونهگيري تصادفي، 100 صفحه فارسي فيسبوك مورد بررسي قرار گرفت و متغيرهاي سياسي جنگ نرم از اين صفحات استخراج شد. مجموع 19 متغير از صفحات استخراج شده، ذيل چهار شاخص جنگ نرم – كه در بالا تشريح شدند- دستهبندي شده است. اين متغيرها در مجموع با فراواني 209 بار در صفحه اصلي فيسبوك افراد مختلف منتشر شده است. در اين بررسي تنها متغيرهاي مهم كه در صفحه اصلي يا هومپيج قرار دارند، ملاك قرار گرفته است. انتشار اين متغيرها در صفحه اصلي نشاندهنده اهميتدادن به آنهاست و ديگر اينكه بررسي صفحات دروني، نيازمند عضويت در اين پايگاه است كه ممنوعيت قانوني دارد. نكته ديگر اينكه ملاك تشخيص اينكه كدام شاخص و متغير از اولويت بيشتري در جنگ نرم برخوردار است، درصد تعداد دفعات انتشار آن است نه تعداد صفحات؛ چرا كه هر صفحه، خود داراي چندين موضوع است و مختص به يك موضوع خاص نيست. بهعبارتي، يك صفحه مساوي با يك متغير نيست. درصد تعداد دفعات انتشار از آنجا كه قابل مشاهده و شمارش است، مطمئنتر است. در حاليكه مثلاً يك متغير ديگر در فيسبوك يعني تعداد افرادي كه با يك موضوع اعلام موافقت ميكنند (لايككردن)، قابل اطمينان نيست؛ چون اين اطمينان وجود ندارد كه فرد تنها با ديدن عنوان مطلب با آن موافقت كرده يا كل آن را خوانده و آگاهانه موافقت خود را اعلام كرده است. مجموعه نتايج اين بررسي در جدولهاي زير آمده است:
شاخص انسجامزدايي ساختاري از جامعه
(دعوت به اعتصاب و تظاهرات، تجزيهطلبي)
متغيرها
فراواني انتشار
1- بازنشر مواضع، تصاوير و فيلمهاي ميرحسين موسوي، مهدي كروبي و زهرا رهنورد بهعنوان سران فتنه، حمايت از فتنه سبز و تأكيد بر ادامه راه با همان ادعاها و ديدگاههاي بعد از انتخابات 88
22
2- دعوت به نافرماني مدني، شورش و اعتراض عليه نظام با خواستههاي سياسي، اقتصادي و كارگري
12
3- ترويج قومگرايي و جداييطلبي و پيوند آن با بيگانگان
6
4- حمايت از حمله نظامي به كشور، مخالفت با روشهاي گانديوار براي سرنگوني نظام و تبليغ مبارزه مسلحانه عليه نظام
4
جمع فراواني انتشار: 44 بار
شاخص مشروعيتزدايي ساختاري از نظام
(انگارهسازي تهاجمي عليه ساختار سياسي)
شاخصها
فراواني انتشار
1- اهانت به مقام معظم رهبري و حرمتشكني ايشان، اهانت به نظام و القاي ناكارآمدي آن با ادبيات تمسخرآميز، تصاوير و كاريكاتورهاي موهن
25
3- بزرگنمايي فساد اقتصادي و متهمكردن مسئولان در اين موضوع
3
4- القاي بيتوجهي نظام به مشكلات مردم و ايجاد شكاف بين مردم با نظام
19
5- سياهنمايي و تمسخر وضعيت اقتصادي كشور، بزرگنمايي گراني
14
6- ترسيم فضاي استبدادي در كشور و ادعاي نبود آزادي با قائل شدن حقوق مدني براي گروههاي نامشروع
6
7- مخالفت با دارا بودن انرژي هستهاي
2
جمع فراواني انتشار: 69 بار
شاخص امنيتيسازي فضاي سياسي اجتماعي
شاخصها
فراواني انتشار
1- امنيتيسازي جامعه با موضوع بزرگنمايي موضوع زندانيان سياسي، مظلومنمايي آنها و ادعاي پايمالشدن حقوق آنها
24
2- تصويرسازي امنيتي از جامعه به بهانه مخالفت با گشت ارشاد
18
جمع فراواني انتشار: 42 بار
شاخص هنجارسازي معارض در حوزه سياسي
(تغيير ترجيحات سياسي افراد)
شاخصها
فراواني انتشار
1- اهانت به اسلام، قرآن و امامان معصوم(ع) با جملات، تصاوير و كاريكاتورهاي موهن و تمسخرآميز
20
2- ترويج الحاد و مادهگرايي
7
3- القاي تضاد و دشمني هويت ديني با هويت و منافع ملي و لزوم دفاع از هويت و منافع ملي در مقابل دين
9
4- اهانت و تمسخر علما و روحانيان
3
5- استبدادي خواندن دولت بشار اسد، حمايت از سرنگوني آن و ادعاي حمايت ايران از استبداد در سوريه
8
6- باستانگرايي
2
7- حمايت از سلطنتطلبان و تطهير وجهه رژيم پهلوي
5
جمع فراواني انتشار: 54 بار
جمعبندي نتايج
همچنانكه در مباحث نظري گفته شد، مشاهده ميشود كه فيسبوك بهسبب قابليتهاي محيطي و ساختاري، عرصه ترويج مؤلفههاي متعدد و متكثر جنگ نرم عليه نظام سياسي و جامعه ايران است. در اين محيط، انواع انگارهها و تصويرهاي مخالف با فضاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و امنيتي ايران منتشر ميشود و در بيشتر مواقع، اعضا نيز با كمترين تأمل، موافقت خود را با آنها اعلام ميكنند و اين نتيجه تداعي ميشود كه بگوييم عامل بنيادين در شكلگيري توافقات و همبستگيهاي مجازي، تأمل و تفكر نيست؛ بلكه احساسات و علاقهمندي است. در عين حال، اين توافقات نهچندان متفكرانه بر اعلام همراهي با يك موضوع، اثرگذار و مهم است و سبب برجستهشدن، تبليغ و گسترش يك انگاره و تصوير در جوامع مجازي و حقيقي ميشود. بخشي از مردم كه از درصد حقيقيبودن يا نبودن اعلام همراهي بخش ديگر با يك انگاره و تصوير مطلع نيستند، با ديدن ارقام بالاي اعلام همراهي با آن انگاره، با آن موافقت ميکنند. وقتي يك انگاره هرچند غلط و بيبنيان در جامعه هدف گسترش يابد، دشمن در آن مسير سرمايهگذاري ميكند و دامنه موضوع را گسترش ميدهد.
بررسي 19 متغير جنگ نرم، شاخصها و نشانگاههايي را كه اين پايگاه اينترنتي در برنامه جنگ نرم هدف قرار داده، مشخص ميكند و اولويت و ميزان اهميت آنها در نگاه دشمن را روشن ميسازد. تحليل نتايج اين بررسي، موارد ذيل را روشن ميكند:
1- گفته شد كه دو شاخص مشروعيتزدايي ساختاري از نظام سياسي و امنيتيسازي فضاي سياسي اجتماعي، گوياي تقابلسازي نگرش مردم نسبت به ساختار سياسي است. فراواني انتشار مجموع متغيرهاي اين دو شاخص نسبت به بقيه متغيرها 53 درصد است. بهعبارتي نشانگاه اصلي كه دشمنان جمهوري اسلامي در برنامه جنگ نرم عليه ايران دنبال ميكنند، «ساختار جمهوري اسلامي و مقبوليت آن در بين مردم» است. دشمن تلاش ميكند با انگارههاي تهاجمي عليه ساختار سياسي جمهوري اسلامي، وجهه و اعتبار آن را در نزد مردم تخريب كند و بين مردم و نظام، شكاف و جدايي اندازد. در اين مرحله هنوز انجام اقدام عملي توسط مردم عليه نظام طراحي نشده؛ اما زمينه اصلي وقوع اين رخداد در همين دو نشانگاه(مشروعيتزدايي ساختاري از نظام سياسي و امنيتيسازي فضاي سياسي اجتماعي) قرار دارد. به نظر ميرسد در صورت خنثيسازي اقدامات دشمن در اين حوزه، مراحل بعدي جنگ نرم كه تحريك مردم عليه نظام سياسي است، عملياتي نميشود؛ اما با تشديد اين روند، بايد منتظر اتفاق مذكور بود. نتيجه ديگر اينكه نيمي از انگارههاي جنگ نرم در فيسبوك داراي ويژگي تبليغي هستند و كمتر جنبه عملياتي دارند.
1-1- در حال حاضر بيشترين تأكيد دشمن در جهت تخريب وجهه نظام و ايجاد شكاف بين مردم و نظام بر ترويج ادبيات اهانتآميز عليه نظام و مسئولان كشور قرار دارد. اين متغير 5/22 درصد از كل متغيرهاي مقابله با ساختار سياسي را تشكيل ميدهد و از فراواني نزديك به 12 درصد در كل متغيرها برخوردار است. اين موضوع نشاندهنده درصد بالاي مخالفتهاي افراطي و خصمانه در فيسبوك عليه جمهوري اسلامي است كه وقوع رفتارهاي غيرمنطقي و ساختارشكنانه را بههنگام ايجاد يك تحرك اجتماعي عليه نظام تشديد ميكند.
2-1- تكيهگاه بعدي دشمن بعد از اين موضوع، طرح مكرر آزادسازي زندانيان سياسي است. اين متغير در بين ساير متغيرهاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي، از فراواني انتشار 5/21 درصد برخوردار است و در كل متغيرها فراواني 5/11 درصد دارد. تبليغ موضوع آزادسازي زندانيان سياسي از سوي جريان اپوزيسيون، نشاندهنده ادامه حيات جريان فتنه است؛ بهعبارتي در حال حاضر، فتنهگران زير پرچم آزادسازي زندانيان سياسي هويت و همبستگي خود را حفظ ميکنند و منسجم ميسازند. درصد قابل توجه اين متغير در بين ساير متغيرها نشاندهنده زنده بودن طرفداران فتنه در لايههاي مختلف جامعه است. نگاه هواداران اين موضوع در فيسبوك يك نگاه كاملاً متعصبانه و حقبهجانب است؛ يعني در مورد اقدامات ساختارشكنانه زندانيان و مجرم بودن آنها هيچ بحثي صورت نميگيرد؛ بلكه بهتمامي آنها را مظلوم و برحق ميدانند و يكسويه قضاوت ميكنند. گفتني است هرچند تعداد اعضاي صفحات در اين پژوهش ملاك سنجش قرار نگرفته؛ اما بايد گفت صفحات زندانيان سياسي از اعضاي زيادي برخوردارند.
3-1- در نوبت بعد، متغير القاي بيتوجهي نظام به مشكلات مردم قرار دارد كه 17 درصد متغيرهاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي و 9 درصد كل متغيرها در آن جاي دارند. در كنار اين، متغير سياهنمايي وضعيت اقتصادي كشور و القاي ناكارآمدي نظام در حل مشكلات اقتصادي نيز قرار دارد كه 5/12 درصد متغيرهاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي و 5/6 درصد كل متغيرها در آن جاي دارند. اين دو موضوع در كنار هم ميتواند تأثير مخربي بر شكاف دولت- ملت داشته باشد؛ اما نكته مهم اينكه با وجودي كه افزايش فشار اقتصادي و تحريم اقتصادي در اولويت برنامههاي دشمن براي مقابله و مهار جمهوري اسلامي قرار دارد، اين متغير در فيسبوك در اولويت نيست.
4-1- مخالفت با گشت ارشاد و از اين طريق، القاي فضاي پليسي و امنيتي در جامعه، ديگر متغير جنگ نرم در فيسبوك است. اين متغير 16 درصد متغيرهاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي و 5/8 درصد كل متغيرها را پوشش ميدهد. متغير ترسيم فضاي استبدادي در كشور و ادعاي نبود آزادي كه نزديك به 5/5 درصد متغيرهاي مربوط به مقابله با ساختار سياسي و نزديك به 3 درصد كل متغيرها را در برميگيرد، معناي مشتركي با اين متغير دارد. هر دو، حكومت را به رفتارهاي پليسي و استبدادي متهم ميكنند. البته با توجه به اينكه دوره زماني اين پژوهش، فصل گرما بود و فعاليت گشت ارشاد در اين فصل بيشتر از ساير فصلهاست، متغير مخالفت با گشت ارشاد، رشد بالايي را نشان ميدهد و از اين رو ميتوان گفت اين متغير، ثبات زيادي ندارد. در نهايت با توجه به درصد اين دو متغير بايد گفت حمله به نظام با استفاده از مفاهيم استبداد، اختناق، نبود آزادي و مفاهيمي كه نشاندهنده فضاي بسته سياسي است، در نگرش مخالفان نسبت به نظام همچنان وجود دارد؛ اما بهنظر ميرسد دامنه آن آرامآرام در حال جمع شدن است، چراكه تنها بههنگام وقوع رفتاري كه اپوزيسيون آن را نميپسندد، رخ مينمايد و در حالت عادي رشد زيادي ندارد. به نظر ميرسد جريان اپوزيسيون ديگر حوصله و اميدي به ترويج اين ادبيات بهصورت مداوم ندارد و شايد از اثرگذاري اين مفاهيم در فاصله انداختن بين مردم و نظام نااميد شده است. انگارههاي جنگ نرم در فيسبوك عليه نظام، بهشدت تابع اتفاقات و رخدادهاي روزمره است و از برنامهريزي راهبردي برخوردار نيست. اين، برخاسته از ويژگي غيرتاريخي محيط مجازي است.
5-1- دو متغير بزرگنمايي فساد اقتصادي و متهمكردن مسئولان در اين موضوع و مخالفت با دارا بودن انرژي هستهاي در دوره زماني مورد بررسي، از كمترين درصد در بين متغيرهاي مقابله با ساختار سياسي و نيز در بين كل متغيرها برخوردارند. در اين دوره، اتفاق پرسروصدايي در فضاي واقعي پيرامون اين دو رخ نداده است و بنابراين، بازتاب چشمگيري در پايگاه فيسبوك نداشته است. اين مقوله نيز تابعيت فضاي مجازي از فضاي واقعي را نشان ميدهد. شايد بتوان بر اين نكته هم تأكيد كرد كه بهنظر ميرسد اپوزيسيون حاضر در فيسبوك، شناخت چنداني از برنامه هستهاي ايران ندارد و آن را مسئله خود نميداند. صفحاتي كه رويكرد مخالفت با برنامه هستهاي ايران را دارند، كمتعداد با اعضاي بسيار كم هستند و تحليل كارشناسانه در آنها مشاهده نميشود.
2- شاخص هنجارسازي معارض در جامعه ايران و مقابله با ارزشهاي سياسي جامعه ايران در رتبه دوم بعد از شاخص مقابله با ساختار سياسي قرار دارد. متغيرهاي اين شاخص نزديك به 26 درصد كل متغيرها را به خود اختصاص دادهاند. در اين بخش، منابع و ارزشهاي اسلامي و ديني مورد بيشترين تهاجمات قرار گرفته است. ابزار دشمن در اين تهاجم، استفاده از ادبيات توهينآميز و تمسخرآميز است؛ يعني گفتمان روشنفكري ديني كه زماني ابزار اصلي نقد دين و ارائه برداشت التقاطي از دين براي همسويي با ليبراليسم بود، در صفحات فيسبوك مشاهده نميشود؛ بلكه ابزار اصلي دشمن، توهين و تمسخر ارزشهاي ديني و اسلامي به شكلهاي بسيار بيشرمانه و وقيحانه است. اين متغير 37 درصد كل متغيرهاي شاخص هنجارسازي معارض و 10 درصد از كل متغيرها را شامل ميشود. گفتني است اين آمار، نتيجه بررسي صفحاتي از فيسبوك است كه بيشتر گرايش سياسي دارند، در حاليكه صفحات با گرايشهاي اجتماعي و فرهنگي نشاندهنده اهانتهاي بسيار وقيح و افراطي به مقدسات اسلامي است. مثلاً بعد از اهانت شاهين نجفي به امام هادي(ع)، كمپينها و صفحات زيادي در فيسبوك به حمايت از وي ايجاد شد كه همان اهانتها را حتي با زباني موهنتر نسبت به تمامي ائمه اطهار(ع) ترويج ميكرد و از اين دست صفحات در فيسبوك بسيار يافت ميشود. البته بايد گفت هواداران جبهه اسلامي نيز صفحات و كمپينهاي زيادي را با اعضاي زياد در فيسبوك ايجاد كردهاند كه معارف ائمه(ع) را ترويج ميكند. اما نكته مهم اينكه ويژگيهاي ماهوي فيسبوك – كه قبلاً گفته شد- زمينه ترويج اهانتهاي متني و تصويري بسيار وقيح و مبتذل را عليه مقدسات اسلامي و ديني به شكل بيسابقهاي فراهم كرده است. عوامل و عناصر رسانههاي ديجيتال برخلاف راديو، تلويزيون و روزنامه مشخص نيستند. ميليونها نفر در فيسبوك با هويتي كه ميتوانند آن را پنهان كنند، مطلب مينويسند و چند برابر اين افراد آنها را مشاهده ميكنند. اين زمينه سبب شده تا رويكرد بيسابقهاي در توهين جبهه معارض به مقدسات اسلامي آغاز شود. تا پيش از اين، معارضان با روشهاي پنهانكاري، استعارهاي و غيرمستقيم به مقدسات اسلامي توهين ميكردند؛ اما امروزه اين اهانتها شكل آشكار و عرياني به خود گرفته است. نكته ديگر اينكه فعاليتهاي جريان القاعده و وهابيت سبب شده تا مخالفان اسلام كه شناخت كمي از اسلام دارند، در صفحات فيسبوك، تمامي مسلمانان را با ويژگيهاي جريان القاعده و تكفيري بشناسند و بنابراين به ظن خود، اسلام را مخالف انسانيت، پيشرفت و عقلانيت معرفي ميكنند.
1-2- ترويج الحاد و انكار خدا در صفحات فارسي فيسبوك هم نسبتاً چشمگير است. هرچند اين متغير 13 درصد از متغيرهاي شاخص هنجارسازي معارض و 3 درصد از كل متغيرها را شامل ميشود؛ اما آشكارشدن اين انگاره در افكار عمومي، موضوعي بيسابقه است كه از ديگر نتايج خاص رسانههاي ديجيتال است. امروزه در فيسبوك افراد ايراني رسماً خود را ضد خدا، منكر خدا و منكر قيامت معرفي ميكنند. خطر اين موضوع اين است كه گسترش آن، سبب تبديل شدن به يك وجهه روشنفكري شود و جوانان كشور را تحت تأثير قرار دهد. در تاريخ معاصر ايران هرگاه يك انگاره فكري فرهنگي تبديل به وجهه روشنفكري شده، گسترش زيادي يافته است.
2-2- باستانگرايي و برجستهكردن هويت باستاني در مقابل هويت ديني كه بيشتر سلطنتطلبان آن را رواج ميدهند و همسو با آن، متغير حمايت از جريان سلطنتطلب از فراواني پايين و طرفداران كمي در فيسبوك برخوردار است. متغير باستانگرايي از فراواني 4 درصد در كل متغيرهاي شاخص هنجارسازي معارض و از فراواني يك درصد در كل متغيرها برخوردار است. متغير حمايت از سلطنتطلبان از فراواني 9 درصد در كل متغيرهاي شاخص هنجارسازي معارض و از فراواني 2 درصد در كل متغيرها برخوردار است كه ارقام كمي هستند. صفحات خاندان پهلوي در فيسبوك كممطلب و كمتعدادند. البته صفحه رضا پهلوي اعضاي زيادي را به عنوان طرفدار نمايش ميدهد؛ اما گفتيم كه اين متغير چندان مورد اطمينان نيست. محور اصلي مطالب منتشرشده در اين صفحات، القاي ناكارآمدي حكومت اسلامي، تطهير وجهه خاندان پهلوي و منجي معرفي كردن آنهاست. مطالب اين صفحات، نشاندهنده آشنايي که با مسائل داخلي كشور است.
3- گفته شد كه شاخص انسجامزدايي از جامعه هدف، گوياي مرحله خارج شدن جنگ نرم از رويكرد تبليغي و واردشدن به فضاي عملياتي است. در اين مرحله، جنگ نرم از حوزه اثرگذاري رواني و تغيير ادراك و نگرش شهروندان نسبت به نظام تاحدي عبور كرده و وارد مرحله تغيير رفتار آنان شده و بهدنبال ايجاد نافرماني مدني و برانگيختن رفتارهاي مخالفتآميز و معارض در شهروندان شده است. متغيرهاي اين شاخص 21 درصد كل متغيرهاي جنگ نرم را داراست. اين شاخص چون نزديكي بيشتري با رفتارهاي ساختارشكن دارد؛ بنابراين مهم است كه بدانيم در حال حاضر كدام رفتارها در برنامه جنگ نرم مورد نظر است. نگاهي به درصد متغيرهاي اين شاخص نشان ميدهد الگوي رفتاري كه در فتنه 88 پياده شد، همچنان در جريان اپوزيسيون از اولويت برخوردار است. متغير بازنشر مواضع سران فتنه و برجستهسازي تصاوير و تفكرات آنان، 50 درصد متغيرهاي شاخص انسجامزدايي از جامعه هدف را داراست و 5/10 درصد از كل متغيرها، مربوط به اين موضوع است كه مقولهاي قابل توجه است. در بالا گفتيم كه فتنهگران اكنون با موضوع آزادسازي زندانيان سياسي ابراز وجود ميكنند؛ بنابراين بايد درصد متغيرهاي اين موضوع را در كنار متغيرهاي حمايت از سران فتنه جمع كرد. نتيجه اين حاصل جمع عدد 22 درصد از كل متغيرهاي جنگ نرم است كه رقمي قابل توجه است. بر اين مبنا به نظر ميرسد الگوي فتنه 88، الگوي مطلوب جريان اپوزيسون براي مقابله با نظام است و جبهه معارض، از زاويه نگرشها و باورهاي جريان فتنه به نظام مينگرد. ميتوان انتظار داشت كه زمينهسازي براي تكرار فتنه 88 در برنامه عاملان جنگ نرم هنوز از اولويت برخوردار است. گفتني است صفحات مربوط به سران فتنه بهويژه صفحات ميرحسين موسوي در پايگاه فيسبوك، بيشترين تعداد عضو را دارد. بنابراين چنانچه دشمن بار ديگر بخواهد از عملياتيشدن نسخهاي از جنگ نرم در داخل كشور حمايت كند، آن نسخه، قرابت زيادي با نسخه فتنه 88 خواهد داشت.
1-3- اينكه «آيا در حال حاضر بهسوي عملياتيشدن نسخه ديگري از جنگ نرم كه همسو با فتنه 88 باشد، ميرويم يا خير؟» را تا حدودي يك متغير پاسخ ميدهد و آن، فراواني صفحاتي است كه اكنون از نافرماني مدني و شورش عليه نظام، طرفداري ميكنند. اين متغير از فراواني 27 درصد در كل متغيرهاي انسجامزدايي از جامعه و نزديك به 6 درصد از كل متغيرهاي جنگ نرم را تشكيل ميدهد. اين متغير در مقايسه با ديگر متغيرها فراواني كمي دارد. در نتيجه ميتوان گفت در حال حاضر زمينههاي عملياتي نسخه ديگري از برنامههاي جنگ نرم، همسو با ماهيت فتنه 88، چندان فراهم نيست؛ اما فتنه 88 همچنان بهعنوان الگوي برخورد با نظام در اذهان جريان اپوزيسون مطرح است.
2-3- با وجود اينكه ترويج قومگرايي و جداييطلبي، يكي از برنامههاي اصلي دشمن در مواجهه با جمهوري اسلامي است، اين متغير در فيسبوك از فراواني زيادي برخوردار نيست. درصد فراواني اين متغير در كل متغيرهاي انسجامزدايي از جامعه، 14 درصد و در كل متغيرهاي جنگ نرم، 3 درصد است. حتي صفحات قوميتها كه با قومگرايي مخالفند، چشمگيرند. در صفحات قوميتها چه آنان كه گرايش جداييطلبي دارند و چه آنان كه ندارند، مشكلات محلي بازتاب زيادي دارد. اين مشكلات براي طيفهاي جداييطلب، انگيزه و بهانهاي براي حمله به جمهوري اسلامي است.
2-3- در صفحات فيسبوك انگاره آمادهسازي افكار عمومي براي حمله نظامي به كشور و دعوت به مبارزه مسلحانه عليه نظام، از فراواني بسيار كمي برخوردار است. اين متغير 9 درصد از كل متغيرهاي انسجامزدايي از جامعه و 2 درصد از كل متغيرهاي جنگ نرم را پوشش ميدهد كه رقم بسيار كمي است.
بر مبناي پژوهش حاضر، در نهايت بايد گفت: در برنامه جنگ نرم دشمن عليه جمهوري اسلامي ايران در پايگاه فيسبوك نشانگاه اصلي حمله به ساختار سياسي جمهوري اسلامي است. دشمن مهمترين مانع رسيدن به اهداف خود را ساختار نظام ميداند. انگارههاي حمله به ساختار نظام جمهوري اسلامي در فيسبوك به ترتيب فراواني عبارتند از: 1- توهين به مقام معظم رهبري و تخريب وجهه ايشان؛ 2- القاي ناكارآمدي نظام بهويژه در حل مشكلات اقتصادي و ارائه تصوير استبدادي و امنيتي از نظام؛ 3- القاي بيتوجهي نظام به مشكلات مردم.
جبهه معارض همزمان با تخريب وجهه و اعتبار نظام، مردم را نيز به حركتهاي ساختارشكنانه عليه نظام دعوت ميكند؛ يعني شاخصهاي جنگ نرم در فيسبوك يك قيچي دولبه است که يك طرف آن، تخريب ساختار نظام و طرف ديگر، دعوت مردم به اقدامات ساختارشكنانه عليه نظام است. گفته شد كه اين موضوع برخاسته از خاصيت اينترنت و بهتبع آن، شبكههاي اجتماعي مجازي است كه سبب افزايش تعصبات گروهي در موضوع مورد علاقه ميشود و در نتيجه خصومتها را افزايش ميدهد. همچنين ويژگي ذاتي شبكههاي اجتماعي مجازي و از جمله فيسبوك كه سبب ايجاد گرايشهاي ساختشكنانه، خارج از مركز و نپذيرفتن مراجع قانوني و رسمي ميشود، در ترويج ادبيات تندروي مؤثر است. بر اين اساس، جبهه معارض انقلاب و نظام در محيط فيسبوك، رفتارهاي افراطي، متعصبانه و خالي از انعطاف را منتشر و بازتوليد ميكند. بنابراين مفاهيمي همچون دعوت به گفتوگو، تساهل و تسامح، مدارا و ديگر مفاهيم مسالمتآميز بسيار كم در اين صفحات مشاهده ميشود. در عوض، دعوت به نافرماني مدني، اعتراضهاي خشونتآميز و افراطي عليه نظام، فراواني بيشتري دارند. سؤال مهم اين است كه: آيا فراواني رفتارهاي تند و اعتراضي عليه نظام در فيسبوك، زمينهاي براي آمدن مخالفان به خيابانها و عملياتيشدن نافرماني مدني در صحنه واقعي است؟
هرچند پاسخ به اين سؤال، خود پژوهش ديگري ميطلبد؛ اما بر مبناي ويژگيهاي فضاي سايبر و مطالعات ديگر، نگارنده معتقد است: تا زمانيكه در محيط واقعي، زمينهاي براي شكلگيري حركتهاي ساختارشكن وجود نداشته باشد، شبكههاي اجتماعي مجازي و از جمله فيسبوك نميتوانند آغاز كننده يك حركت ساختارشكنانه در محيط واقعي باشند. اين شبكهها تنها زمانيكه يك حركت ساختارشكن در محيط بيروني عملياتي شود، در گسترش دامنه آن تأثيرگذار هستند، اما فيالبداهه نميتوانند چنين تحركي را ايجاد كنند. فراتر از اين، زمانيكه يك شورش و حركت اعتراضي وارد خيابانها شد، هر اندازه كه طرفداران و عوامل آن بيشتر در محيط مجازي به تبليغ و گسترش آن بپردازند، به همان نسبت از ميزان جديت، اثرگذاري و موفقيت آن حركت در كف خيابانها كاسته ميشود. اين نتيجه، برخاسته از ذات متكثر شبكههاي اجتماعي مجازي است.
بعد از تخريب و حمله به ساختار نظام و دعوت به حركتهاي ساختارشكن، سومين شاخص جنگ نرم در فيسبوك، توهين، تمسخر و حمله به ارزشهاي اسلامي است. اين خود زمينهساز تقويت دو شاخص اول است. قابل توجه است كه استفاده از مفاهيم تمسخرآميز و توهين، ويژگي بارز جبهه معارض در فيسبوك است. اين موضوع همچنانكه گفته شد، بيانكننده افزايش خصومتهاي معارضان و در نتيجه، تجويز رفتارهاي ساختارشكن است.
در نهايت، فرضيه تحقيق مبني بر اينكه: فيسبوك فارسي نقشي مهم در حيطه سياسي جنگ نرم دارد و انگارههاي زيادي را در تقابلسازي نگرشها و باورهاي اعضا نسبت به انقلاب و جمهوري اسلامي منتشر ميكند، طبق اين بررسي تقويت ميشود. فيسبوك محيطي سرشار از انگارههاي معارض انقلاب و جمهوري اسلامي است و بهترتيب سه انگاره را بيش از همه عليه جمهوري اسلامي ترويج ميدهد: 1- حمله به ساختار سياسي نظام؛ 2- دعوت به نافرماني مدني و رفتارهاي ساختارشكن عليه نظام؛ 3- توهين به اسلام و تخريب ارزشهاي اسلامي.
منابع
[1] - ابو، بوسا، امپرياليسم سايبر، ترجمه پرويز علوي، تهران، ثانيه، 1385.
2- احمدي، حميد، بنيانهاي هويت ملي ايراني، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، 1390.
3- افتخاري، اصغر، «جنگهاي نرم؛ شناسايي عرصههاي نوين دفاع»، مجموعه مقالات جنگ نرم، عرصه دفاع ملي، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1390.
4- بل، ديويد، درآمدي بر فرهنگهاي سايبر، ترجمه مسعود كوثري و حسين حسني، تهران، جامعهشناسان، 1389.
5- ـــــــــــــــــــ ، نظريهپردازان فرهنگ سايبري، ترجمه مهدي شفيعيان، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1390.
6- تاجيك، محمدرضا،، روايت غيريت و هويت در ميان ايرانيان، تهران، فرهنگ گفتمان، 1384.
7- رجبي، داوود، قاب جادو؛ آسيبهاي اينترنتي در غرب، تهران، مركز پژوهشهاي صدا و سيما، 1389.
8- سراج، رضا، «راهبرد جنگ نرم آمريكا بر ضد جمهوري اسلامي ايران»، مجموعه مقالات قدرت و جنگ نرم، از نظريه تا عمل، تهران، ساقي، 1388.
9- سليماني، فاطمه، «جنگ نرم و ملاحظههاي دفاعي- امنيتي: هدفها و راهكارها»، مجموعه مقالات جنگ نرم، عرصه دفاع ملي، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1390.
10- عاملي، سيد سعيدرضا، «دو فضايي شدن كره زمين و توسعه واقعي- مجازي»، مجموعه مقالات ارزيابي فضاي مجازي ايراني، تهران، دانشگاه تهران، 1385.
11- ـــــــــــــــــ ، مطالعات انتقادي استعمار مجازي آمريكا، تهران، اميركبير، 1390.
12- عسگري، محمود، «ابزارها و اهداف جنگ نرم»، مجموعه مقالات جنگ نرم عرصه دفاع ملي، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)،1390.
13- عليمرادي، مصطفي، «سير تطور شبکههاي اجتماعي؛ نگاهي به آغاز و انجام شبکههاي اجتماعي»، فصلنامه اطلاعرساني و آموزشي و مطالعات رايانهاي علوم اسلامي، شماره 31 ، 25/6/1389. www.rahavardnoor.com
14- قادري، عباس و مرتضي خليليان، تأثير اينترنت بر هويت ملي، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1389.
15- كاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه احد عليقليان و افشين خاكباز، جلد اول، ويراستار علي پايا، تهران، طرح نو، 1380.
16- معينيعلمداري، جهانگير، روششناسي نظريههاي جديد در سياست، تهران، دانشگاه تهران، 1385.
17- منوچهري، عباس و مسعود كوثري، رهيافت و روش در علوم سياسي، تهران، سمت،1390.
18- مهديزاده، سيدمحمد، «اينترنت و حوزه عمومي»، فصلنامه مطالعاتي و تحقيقاتي وسايل ارتباط جمعي(رسانه)، سال 15، شماره 59، پاييز 1383.
19- نورمحمدي، مرتضي، «چالشهاي فرهنگ و هويت در فضاي مجازي»، فصلنامه اطلاعرساني و آموزشي و مطالعات رايانهاي علوم اسلامي،10/9/1389. www.rahavardnoor.com
20- ويمر، راجر دي و جوزف آر دومينيك، تحقيق در رسانههاي جمعي، ترجمه سيدكاووس امامي، تهران، سروش، 1389.