سوره انفال
*محتوای کلی سوره انفال
نخست به بخش مهمی از مسائل مالی اسلام از جمله انفال و غنایم –که پشتوانهی مهم برای بیتالمال محسوب میگردد- اشاره شده است.
سپس به مباحث دیگر مانند: صفات و امتیازات مؤمنان واقعی، داستان جنگ بدر، قسمت قابل ملاحظهای از احکام جهاد و وظایف مسلمانان در برابر حملات پیگیر دشمن، جریان هجرت پیامبر(ص) و داستان شب تاریخی (لیلة المبیت)، وضع مشرکان و خرافات آنها قبل از اسلام، چگونگی ناتوانی مسلمانان در آغز کار و سپس تقویت آنها در پرتو اسلام، حکم خمس و چگونگی تقسیم آن، لزوم آمادگی رزمی و سیاسی و اجتماعی برای جهاد در هر زمان و مکان، برتری نیروهای معنوی مسلمانان بر دشمن، علیرغم کمبود ظاهری نفرات آنها، حکم اسیران جنگی و طرز رفتار با آنها، هجرتکنندگان و آنها که هجرت نکردند، مبارزه و درگیری با منافقان و راه شناخت آنها و سرانجام یک سلسله موضوعات اخلاقی و اجتماعی سازندهی دیگر.
*آیه1. انفال
در ذیل این آیه، چندین شأن نزول نقل شده است. این نکته در همهی روایات مشترک است که پس از جنگ بدر، بین مسلمانان بر سر تقسیم غنایم اختلاف افتاد.
آنها از پیامبر(ص) کسب تکلیف کردند. خداوند این آیه را نازل فرمود و به آنها یادآوری کرد که تقسیم غنایم به دست آنها نیست؛ بلکه غنایم به خدا و پیامبر او تعلق دارد و تقسیم آن مربوط به خدا و پیامبر است.
پس از آن پیامبر(ص) غنایم را به طور مساوی در بین مسلمانان تقسیم کرد.
گرچه این آیه در زمینهی غنایم جنگی وارد شده، مفهوم آن این است که یک حکم کلی و عمومی است و تمام اموال اضافی (یعنی آنچه مالک خصوصی ندارد) را شامل میشود.
به همین دلیل در روایاتی که از طریق اهل بیت(ع) به ما رسیده، میبینیم که مفهوم وسیعی برای انفال بیان شده است.
*آیه1. فضیلت آشتیدادن افراد
ایجاد تفاهم و زدودن کدورتها و دشمنیها و تبدیل آن به صمیمیت و دوستی، یکی از مهمترین برنامههای اسلامی است.
در تعلیمات اسلامی، به اندازهای به این موضوع اهمیت داده شده که یکی از برترین عبادات معرفی گردیده است.
امیرالمؤمنین علی(ع) در آخرین وصایایش به هنگامی که در بستر شهادت بود، به فرزندانش فرمود:
"خدا را در نظر بگیرید، خدا را در نظر بگیرید و بین خودتان را آشتی دهید که من از جد شما پیامبر(ص) شنیدم که میفرمود: اصلاح رابطهی میان مردم، از همهی نمازها و روزهها برتر است".
*آیه 7. مقدمات جنگ بدر
مدتی پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، مسلمانان با خبر شدند که کاروان قریش به ریاست ابوسفیان از شام به سوی مکه باز میگردد.
پیامبر(ص) به اصحابش دستور داد که برای تلافی آزارهایی که مشرکان به مسلمانان رسانده بودند، به طرف آن کاروان بشتابند و اموال آن را مصادره کنند.
ابوسفیان از طریق یکی از دوستان خود در مدینه خبردار شد و قاصدی به سوی مکه فرستاد و تقاضای کمک کرد.
چون بسیاری از مردم مکه در این کاروان سهمی داشتند، به سرعت بسیج شدند و حدود 950نفر مرد جنگی که جمعی از آنها بزرگان و سرشناسان مکه بودند، با 700شتر و 100رأس اسب به فرماندهی ابوجهل حرکت کردند.
از سوی دیگر، ابوسفیان برای اینکه خود را از تعرض مسلمانان مصون بدارد، مسیر خود را تغییر داد و به سرعت به سوی مکه حرکت کرد.
پیامبر اسلام(ص) با 313نفر شامل تمامی مسلمانان مبارز آن روزها، به نزدیکی سرزمین بدر در بین راه مکه و مدینه رسیده بود که خبر حرکت سپاه قریش به او رسید.
این آیه وضعیت مسلمانان را در آن شرایط شرح میدهد.
*آیه27. خیانت در امانت؛ از منفورترین اعمال
خیانت به معنای خودداری از پرداخت حقی است که انسان پرداختن آن را تعهد کرده و کلمهی مقابل آن، امانت است.
امانت گرچه معمولا به امانتهای مالی گفته میشود، در منطق قرآن، مفهوم وسیعی دارد که تمام شئون زندگی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی را در بر میگیرد.
تا آنجا که در روایات اسلامی گفتگوهای خصوصی که در مجلسی گفته میشود و گوینده راضی نیست افراد دیگری غیر از حاضرین جلسه از آنها مطلع شوند، امانتی در نزد شنوندگان برشمرده شده است.
بنابراین، آب و خاک اسلام نیز در دست مسلمانان امانت الهی است؛ فرزندان آنها امانت هستند، و از همه بالاتر، قرآن مجید و پیشوایان الهی، دو امانت بزرگ پروردگار محسوب میشوند.
به هرحال، خیانت در امانت، از منفورترین اعمال و زشتترین گناهان است و کسی که در امانت خیانت میکند، منافق است.
در حدیثی از قول پیامبر(ص) نقل شده است:
"منافق سه نشانه دارد: هنگام سخن دروغ میگوید؛ به هنگامی که وعده میدهد، تخلف میکند و به هنگامی که امانتی نزد او بگذارند، خیانت میکند.
چنین کسی منافق است؛ هرچند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند".
*آیه28. ثروت و فرزندان؛ دو وسیلهی آزمایش
این آیه در ادامهی آیه پیش است و به مسلمانان میفرماید که به خاطر اموال و فرزندانتان، به خدا و پیامبر(ص) و امانتهای دیگران خیانت نکنید.
میدانیم که اموال و اولاد برخی از مسلمانان که به مدینه هجرت کرده بودند، هنوز در مکه بود و آنها به خاطر جلب نظر مشرکان، برخی از اخبار سری مسلمانان را در اختیار مشرکان میگذاشتند تا آنها نیز به زن و فرزند و اموال ایشان کاری نداشته باشند.
این آیه به مسلمانان هشدار داد که شما به وسیلهی اموال و اولادتان آزمایش میشوید و مبادا که از این امتحان سرافکنده خارج شوید.
به هر حال، این دو (اموال و اولاد) از مواردی هستند که انسان به شدت به آنها دلبستگی دارد.
به همین سبب، همهی ما باید در این دو میدان بزرگ امتحان، خود را به خدا بسپاریم و به هوش باشیم؛ زیرا افراد بسیاری در این دو میدان لغزیدند و نفرین ابدی را برای خود فراهم کردند.
*حضور پیامبر(ص) و استغفار؛ دو عامل مصونیت از عذاب
امام محمد باقر(ع) از امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که فرمود:
"بر روی زمین، دو چیز مایهی امنیت و مصونیت از عذاب خداست: یکی از آنها برداشته شد و دیگری باقی است؛ آن را بگیرید و به آن تمسک جویید.
اما امانی که برداشته شد، پیامبر خدا(ص) بود و امانی که باقی است، آمرزشخواهی و استغفار است". (سپس حضرت این دو آیه را تلاوت فرمود).
*آیه34. مدیریت مساجد از سوی پرهیزگاران
گرچه این حکم دربارهی مسجدالحرام گفته شده است، شامل همهی کانونهای دینی و مساجد و مراکز مذهبی میشود که متولیان و متصدیان آنها باید از پاکترین و پرهیزگارترین و فعالترین مردم باشند.
چنانکه در بسیاری از کشورهای اسلامی دیده میشود، نباید مشتی افراد زاید، آلوده، خودفروخته و وابسته به حکومتهای بیگانه، متصدی مساجد و مراکز فرهنگی اسلامی باشند تا این مراکز به دکههای تجاری و مراکز تخدیر افکار و بیگانگی از حق تبدیل نشود.
اگر مسلمانان همین دستور اسلامی دربارهی مساجد و کانونهای مذهبی را اجرا میکردند، امروز جوامع اسلامی شکل دیگری داشت.
*آیه35. نمونهای از عبادت عرب جاهلی
در تاریخ میخوانیم که گروهی از اعراب در زمان جاهلیت، به هنگام طواف خانهی کعبه، لخت مادرزاد میشدند و سوت میکشیدند و کف میزدند و نام این کار را عبادت میگذاشتند.
همچنین نقل شده پیامبر در کنار حجرالاسود رو به سوی شمال میایستاد تا هم مقابل کعبه باشد و هم بیتالمقدس و مشغول نماز میشد.
در این هنگام دو نفر از طایفهی بنیسهم در طرف راست و چپ آن حضرت میایستادند که یکی فریاد میکشید و دیگری کف می زد تا پیامبر(ص) را در نماز بیازارند.
هنگامی که انسان صفحات تاریخ عرب جاهلی را ورق میزند و قسمتهایی را که در قرآن آمده، بررسی میکند، میبیند که با کمال تعجب در عصر ما –که به اصطلاح عصر فضا و اتم نیز هست- کسانی هستند که با تکرار اعمال زمان جاهلیت، خود را در صف عبادتکنندگان میپندارند.
*آیه37. جایگاه خوبیها و بدیها
خداوند در آیه پیش خبر داد که کافران در اهداف شیطانی خویش ناکام خواهند ماند.
آنها تلاش خود را صرف کرده، اموال بسیاری را خرج میکنند تا نور خدا را خاموش کنند و دین الهی را نابود کنند؛ اما تلاش آنها جز نومیدی ثمری نخواهد داشت و در آخر پشیمان و زیانکار خواهند شد.
این آیه دلیل این مطلب را بیان میکند و میفرماید:
تمام اعمال و تحرکات در این جهان، در محدودهی قانون الهی قرار دارد و قانون الهی این است که خوب و بد و پاک و ناپاک از هم جدا گردد و بدیها روی هم جمع شود و در آخر در جهنم قرار گیرد.
آری، جهنم، سرای نابودی است؛ جایی که کاروان بدیها در آنجا ساکن میشود و با آتش خشم الهی تا ابد می سوزد.
بهشت اما محل اجتماع همهی خوبیهاست و همهی پاکی ها و نیکیها در آخر به آنجا میرسند و تا ابد در آنجا خواهند ماند.
این آیه به این قانون مسلم الهی اشاره میکند که هرچیز خوبی عاقبت به اصل خوبیها و هرچیز بدی عاقبت به اصل بدیها خواهد رسید.
*آیه39. مهدی(عج) شرک را از روی زمین ریشهکن میکند
از امام صادق(ع) در ذیل این آیه نقل شده است:
"تأویل و تفسیر نهایی این آیه هنوز فرا نرسیده است و هنگامی که قائم ما قیام کند، کسانی که زمان او را درک کنند، تأویل این آیه را خواهند دید.
به خدا سوگند، دین محمد(ص) به جایی خواهد رسید که شبی برسد و مشرکی بر روی زمین نباشد".
*آیه41. خمس
این آیه، تنها آیهای از قرآن است که به موضوع خمس اشاره دارد.
توضیح اینکه این حکم الهی در تفاسیر و کتابهای فقه و احکام به طور مشروح آمده است؛ اما در این مختصر به چند نکته مهم اشاره میگردد:
1.از روایات فهمیده میشود که منظور از "ذیالقربی" (نزدیکان) در این آیه، همهی خویشاوندان پیامبر(ص) نیست؛ بلکه منظور امامان اهل بیت(ع) هستند.
با توجه به این که آنها جانشینان پیامبر و رهبران حکومت اسلامی بوده و هستند، علت دادن این یک سهم از خمس به آنها روشن میگردد.
به تعبیر دیگر، سهم خدا، سهم پیامبر(ص) و سهم ذیالقربی هرسه متعلق به رهبر حکومت اسلامی است.
او زندگی سادهی خود را اداره میکند و بقیه را در مخارج گوناگونی که لازمهی رهبری امت است، مصرف خواهد کرد که همان نیازهای جامعه و مردم است.
2. طبق روایات، منظور از یتیمان، مسکینان و واماندگان در راه، تنها یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه از بنیهاشم و سادات هستند.
3. بر اساس روایات –و حتی معنای لغوی "غنیمت"- منظور از غنیمت در این آیه، هرگونه فایدهای است که از طریق تجارت یا کسب و کار یا جنگ به دست میآید و نه فقط غنیمت جنگی.
4.آیا اختصاص نیمی از خمس به بنیهاشم تبعیض نیست؟ اولا نیمی از خمس که مربوط به سادات و بنیهاشم است، منحصرا باید به نیازمندان آنان داده شود؛ آن هم به اندازهی احتیاجات یک سال و نه بیشتر.
بنابراین تنها، از کار افتاده و بیمار یا کودک یتیم یا کسان دیگری که به علتی از نظر هزینهی زندگی در بنبست قرار دارند، میتوانند از آن استفاده کنند و کسانی که قادر به کار کردن هستند و میتوانند درآمدی داشته باشند که زندگی آنها را بگرداند، نمیتوانند از این قسمت خمس استفاده کنند.
جملهای که در میان بعضی از عوام معروف است و میگویند: "سادات میتوانند خمس بگیرند؛ هرچند ناودان خانهی آنها طلا باشد"، گفتار عوامانهای بیش نیست و هیچگونه پایه و اساسی ندارد.
ثانیا- مستمندان و نیازمندان بنیهاشم حق ندارند چیزی از زکات مصرف کنند و به جای آن میتوانند تنها از همین قسمت خمس استفاده کنند.
ثالثا- اگر سهم سادات که نیمی از خمس است، بیش از نیاز سادات نیازمند باشد، باید آن را به بیتالمال ریخت و در مصارف دیگر مصرف کرد؛ همانطور که اگر سهم سادات برای آنها کفایت نکند باید از بیتالمال یا سهم زکات به آنها داد.
با توجه به این جهات سهگانه، روشن میشود که در حقیقت هیچگونه تفاوتی از نظر مادی میان سادات و غیرسادات گذارده نشده است.
نیازمندان سادات میتوانند از محل خمس استفاده کنند و حق استفاده از زکات را ندارند.
تنها سؤالی که پیش میآید این است که اگر هیچگونه تفاوتی از نظر نتیجه میان این دو نبوده است، پس این برنامه چه ثمرهای دارد؟
در پاسخ گفتهاند که میان خمس و زکات این تفاوت مهم وجود دارد که زکات از مالیاتهایی است که از اموال عمومی جامعهی اسلامی محسوب میشود و به همین خاطر مصارف آن عموما در همین قسمت است
ولی خمس از مالیاتهایی است که مربوط به حکومت اسلامی است؛ یعنی مخارج دستگاه حکومت اسلامی و گردانندگان آن از آن تأمین میشود.
بنابراین محروم بودن سادات از دستیابی به اموال عمومی(زکات) برای دور نگهداشتن خویشاوندان پیامبر(ص) از این قسمت است تا بهانهای به دست مخالفان نیفتد که پیامبر(ص) خویشان خود را بر اموال عمومی مسلط کرده است.
ولی از سوی دیگر، نیازمندان سادات نیز باید از طریق دیگر تأمین شوند. این موضوع در قوانین اسلام چنین پیشبینی شده که آنها از بودجهی حکومت اسلامی بهرهمند گردند و نه از بودجهی عمومی.
در حقیقت، خمس نهتنها یک امتیاز برای سادات نیست، بلکه نوعی چارهجویی به خاطر مصلحت عموم و به خاطر سوء ظن پیدا نکردن مردم به آنهاست.
* آیات 45تا 47. هفت دستور مهم برای مقابله با دشمن
خداوند در این سه آیه، رعایت هفت موضوع را در جنگهای اسلامی و در هنگام مقابله با دشمن، بر مؤمنان واجب کرده است:
1. ثابت قدم بودن
2. یاد کردن فراوان خدا
3. اطاعت از خدا و پیامبر(ص)
4. ترک نزاع و کشمکش
5. داشتن صبر و استقامت
6. بیرون نرفتن از روی هواپرستی و خودنمایی نکردن در برابر مردم
7. باز نداشتن مردم از راه خدا
*آیه 48. شیطان در میان مشرکان
در این که نفوذ شیطان در دل مشرکان و طرح این گفتگوها با آنها در صحنهی بدر به چه صورت بوده، در میان مفسران مباحثه است و به طور کلی دو عقیده وجود دارد:
1. جمعی معتقدند که این کار از طریق وسوسههای باطنی صورت گرفته است و در پایان جنگ این وسوسهها برچیده شد و آنها دیگر نه تنها قدرتی در خود نمیدیدند بلکه احساس کردند کیفر و مجازات سختی از طرف خدا در انتظار آنهاست.
2. جمعی دیگر معتقدند که شیطان به شکل انسانی مجسم شد و در برابر آنها آشکار گردید.
در روایتی که در بسیاری کتب نقل شده میخوانیم:
"قریش هنگامی که تصمیم راسخ برای حرکت آنها به سوی میدان بدر گرفت، از حملهی طایفه "بنی کنانه" بیمناک بود؛ زیرا پیشتر با هم خصومت داشتند.
در این موقع، ابلیس در چهرهی "سراقة بن مالک" که از سرشناسان قبیلهی بنیکنانه بود، به سراغ آنها آمد و به آنها اطمینان داد که با شما موافقم و هماهنگ هستم و کسی بر شما پیروز نمیگردد و در میدان بدر شرکت کرد.
اما هنگامی که نزول ملائکه را مشاهده کرد، عقبنشینی و فرار کرد و لشکر نیز به دنبال ضربههای سختی که از مسلمانان خورده بود، با مشاهدهی کار ابلیس، پا به فرار گذاشت.
هنگامی که مشرکان به مکه باز گشتند، گفتند: سراقة بن مالک سبب فرار قریش شد.
این سخن به گوش سراقه رسید و سوگند یاد کرد که من به هیچ وجه از این موضوع آگاهی ندارم.
هنگامی که نشانههای متعدد و وضع او در میدان نبرد را باز گفتند، همه را انکار کرد و قسم خورد که چنین چیزی نبوده و او از مکه حرکت نکرده است.
به این ترتیب معلوم شد که آن شخص، سراقة نبوده است".
ظاهرا تعبیران و گفتگوهایی که در این آیه آمده با مجسم شدن ابلیس سازگارتر است.
*آیه 49. منظور از منافقان در این آیه
در اینکه منظور از منافقان و آنان که در قلبشان مرض است، چه کسانی هستند، در میان مفسران گفتگو است.
این گروه یا منافقانی هستند که در مدینه به صفوف مسلمانان پیوسته بودند و اظهار اسلام و ایمان میکردند؛ اما در باطن با آنها نبودند؛ یا آنها که در مکه به ظاهر ایمان آورده بودند ولی از هجرت سرباز زدند و در میدان بدر به صفوف مشرکین پیوستند.
به هرحال اینها به هنگام کمی نفرات مسلمانان در برابر مشرکان در تعجب فرو رفته و گفتند: این جمعیت مسلمانان، فریب دین و آیین خود را خوردند و به این میدان گام گذاردند.
در هر حال خداوند از نیت باطنی آنها خبر میدهد و اشتباه آنان و همفکرانشان را روشن میکند.
* آیه 53. تغییر نعمت به دست خود انسانهاست
از امام باقر(ع) نقل شده است:
"خداوند به طور قطع حکم کرده است که نعمتی را - که بر بندهاش ارزانی داشته – نگیرد؛ مگر اینکه از آن بنده گناهی سر بزند و به خاطر آن گناه مستحق نقمت و گرفتاری گردد".
در روایتی از امام صادق(ع) میخوانیم:
"خداوند پیامبری از پیامبرانش را به سوی قومی برانگیخت و به او وحی کرد که به قومت بگو:
این مطلب بدون استثناست که اهل هر آبادی و هر مردمی که به خاطر اطاعت من در خوشی و خرمی هستند، اگر از آنچه من میپسندم برگردند، من نیز آنها را از حالی که دوست دارند، به حالی که دوست ندارند، بر میگردانم
و اهل هر آبادی و خانوادهای که به خاطر سرکشی از فرامین من گرفتار هستند، اگرچه از آنچه نمیپسندم، به آنچه میپسندم برگردند، من نیز آنها را از حالی که نمیپسندند، به حالی که دوست دارند برمیگردانم".
از این آیه استفاده میشود که بین تحولات نفسانی انسانی و حوادث روز، ارتباط مستقیم برقرار است؛ به طوری که انسانها با تغییر اوضاع و احوال درونی خود، سبب تحولات بیرونی می شوند.
*آیه 55. یهودیان پیمان شکن
آیات گذشته، درباره ی وضعیت مشرکان، جنگ با آنها و عاقبت کار آنها بود. از این آیه به بعد، احکام و دستورهای دیگری دربارهی جنگ، صلح، پیمانها و نقض آنها و... بیان شده است.
البته آیات 55 تا 58، بر طایفههای یهود که در مدینه و اطراف آن حضور داشتند منطبق است.
پیامبر(ص) با این طایفهها پیمان بست که آنها به پیامبر و مسلمانان زیانی نرسانند و علیه آنها نیرنگی به کار نبرند و به دشمنان اسلام کمک نکنند.
در عوض بر دینشان باقی بمانند و از امنیت برخوردار باشند؛ ولی آنها یکی پس از دیگری پیمانهایشان را شکستند تا اینکه خداوند به پیامبر(ص) فرمان داد با آنها بجنگد.
*آیه 60. لزوم آمادگی مامل برای مقابله با دشمن
در این آیه، یک اصل اساسی در زمینهی جهاد اسلامی و حفظ موجودیت مسلمانان و مجد و عظمت و افتخارات آنان بیان شده و تعبیر آیه به قدری وسیع است که بر هر عصر و زمان و مکانی کاملا تطبیق میکند.
کلمهی "قوة" معنای وسیعی را در بر دارد. بنابراین، نه تنها وسایل جنگی و سلاحهای مدرن هر عصری را در بر میگیرد، بلکه تمام نیروهاو قدرتهایی را که به نوعی در پیروزی بر دشمن اثر دارد شامل میشود؛ اعم از نیروهای مادی و معنوی.
بنابراین علاوه بر اینکه باید از پیشرفتهترین سلاحهای هر زمان بهره گرفت، باید به تقویت روحیه و ایمان سربازان که قوه و نیروی مهمتری است نیز پرداخت.
همچنین از کسب قدرت اقتصادی، فرهنگی و سیاسی که آنها نیز در مفهوم قوه میگنجد و نقش بسیار مؤثری در پیروزی بر دشمنان دارد نباید غفلت کرد.
البته هدف از این آماده سازی، تهاجم بر کسی نیست؛ بلکه هدف، ترساندن دشمنان است؛ همان ترس و وحشتی که مایهی جلوگیری از بروز جنگ و پیکار میشود.
در واقع تقویت بنیه ی دفاعی همیشه خود یک دفاع مؤثر و یک عامل بازدارنده در برابر تهاجم دشمن است و این هدفی بسیار مقدس و والا و مطابق عقل و منطق است.
در بعضی از روایات میخوانیم که پیامبر(ص) فرمود: "منظور از قوه، تیر است".
در روایت دیگری می خوانیم که منظور از آن، هرگونه سلاح است.
باز در روایتی میخوانیم که منظور از آن شمشمیر و سپر است.
سرانجام در روایت دیگری میخوانیم که یکی زا مصداقهای قوه در این آیه، سیاه کردن موهای سفید است.
یعنی اسلام حتی رنگ موها را که به سرباز بزرگسال، چهرهی جوانتری میدهد تا دشمن مرعوب گردد، از نظر دور نداشته است و این نشان میدهد که چه اندازه مفهوم قوه در این آیه وسیع است.
*آیه 65. جهاد یک مسلمان در مقابل ده کافر
گرچه این آیه به صورت خبر دادن از غلبهی یک نفر بر ده نفر آمده، به قرینهی آیهی بعد که میفرماید "اکنون خدا بر شما تخفیف داد..."، روشن میشود که منظور از آن، تعیین وظیفه و برنامه و دستور است.
به این ترتیب نباید مسلمانان منتظر باشند که از نظر نفرات جنگی با دشمن در یک سطح مساوی قرار گیرند؛ بلکه حتی اگر عدد آنها یک دهم نفرات دشمن باشد، باز جهاد واجب است.
باید توجه داشت که این آیه و آیهی بعد اگرچه با هم نازل شده، از وضعیت مؤمنان در دو زمان متفاوت خبر می دهد و وظیفهی آنها را در دو حال متفاوت بیان میکند.
یکی مربوط به زمانی است که مؤمنان از نظر بینش و قدرت روحی قوی باشند که در این صورت، هر یک از آنها با ده نفر مقابله میکند.
دیگری زمانی که از نظر بینش و قدرت روحی در حد پایینتری قرار دارند که در این صورت هر یک از آنها با دو نفر مبارزه میکند.
نکتهای که توجه به آن بسیار مهم است، این است که خداوند دلیل حکم را فهم و شعور نداشتن دشمنان بی ایمان گفته است.
این تعلیل در آغاز عجیب و شگفتآور به نظر میرسد که چه ارتباطی میان آگاهی و شکست وجود دارد؛ ولی رابطهی میان این دو بسیار نزدیک و محکم است.
چه اینکه مؤمنان راه خود را به خوبی میشناسند، هدف آفرینش و وجود خود را درک میکنند و از نتایج مثبتی که در این جهان و پاداشهای فراوانی که در جهان دیگر در انتظار مجاهدین است، با خبرند.
آنها میدانند برای چه میجنگند و برای که پیکار میکنند و در راه چه هدف مقدسی فداکاری میکنند و اگر در این راه قربانی و شهید شوند، حسابشان با کیست.
این مسیر روشن و این آگاهی، به آنان صبر و استقامت و پایمردی میبخشد.
اما افراد بیایمان یا بتپرست، درست نمیدانند برای چه میجنگند و برای چه کسی مبارزه میکنند و اگر در این راه کشته شدند، خون آنها را چه کسی جبران خواهد کرد.
آنها تنها از روی یک عادت و تقلید کورکورانه یا تعصب خشک و بیمنطق یا برای به دست آوردن لذات زودگذر مادی به دنبال این مکتب افتاده اند و این تاریکی راه و ناآگاهی از هدف و ندانستن پایان کار و نتیجهی مبارزه، ارادهی آنها را سست میکند و توان و استقامتشان را میگیرد و از آنها موجودی ضعیف میسازد.
*آیه 67. پیش از پیروزی کامل، اسیر گرفتن ممنوع
این آیه مسلمانان را به این نکتهی حساس جنگی توجه میدهد که مسلمانان پیش از اطمینان از شکست کامل دشمن نباید به فکر گرفتن اسیر باشند.
زیرا چنان که از پارهای از روایات استفاده میشود، بعضی از مسلمانان تازهکار در میدان نبرد سعی داشتند دشمن را تا ممکن است، اسیر کنند.
برای اینکه طبق معمول جنگهای آن روز، پس از خاتمهی جنگ، مبلغ فراوانی به نام فدیه یا فداء میگرفتند و اسیران را در مقابل آن آزاد میکردند.
این کار ممکن است در بعضی مواقع کار خوبی محسوب شود، ولی قبل از اطمینان کامل از شکست دشمن، کار خطرناکی است؛ زیرا مشغول شدن به گرفتن اسیران و بستن دستهای آنها و انتقال آنان به یک محل مناسب در بسیاری از اوقات جنگجویان را از اصل هدف جنگ باز میدارد.
چه بسا این کار به دشمن زخمخورده امکان دهد که حملات خود را تشدید کند و جنگجویان را درهم بکوبد؛ همانگونه که در جنگ احد، توجه به جمع آوری غنایم، گروهی از مسلمانان را به خود مشغول کرد و دشمن از فرصت بهره گرفت و ضربه ی نهایی را به مسلمانان وارد کرد.
بنابراین، گرفتن اسیر، تنها در وقتی مجاز است که اطمینان کامل از پیروزی بر دشمن حاصل شده و در غیر این صورت با ضربات قاطع و کوبنده و پی در پی، قدرت و نیروی دشمن مهاجم را از کار بیندازند.
البته به محض حصول اطمینان از این موضوع، ادب انسانی ایجاب میکند که دست از کشتن بردارند و به اسیر کردن قناعت کنند.
*آیه 70- فواید اسلام آوردن اسیران کافر
منظور از این جمله که میفرماید "اگر خداوند خیری در دلهای شما بداند"، همان ایمان و پذیرش اسلام است.
و منظور از "بهتر از آنچه از شما گرفته، به شما میدهد"، پاداشهای مادی و معنوی است که در سایهی اسلام و ایمان عاید آنها میشود و به مراتب بالاتر از مبلغی است که به اسم فدیه –برای آزاد شدن خود – پرداختهاند.
علاوه بر این پاداشها، لطف دیگری که خدا دربارهی اسیران میفرماید مربوط به گناهانشان است که به یقین بعد از ایمان آوردن، فگر آنها را ناراحت میکند و روحشان را آزار میدهد و آمرزش آنها، آرامشی برای آنان است.
در روایاتی که از اهل بیت(ع) نقل شده است، آمده که همهی اسیران بدر پس از آزادی به مکه بازگشتند؛ جز چند نفر که "عباس بن عبدالمطلب"، عموی پیامبر(ص)، یکی از آنها بود.
او پس از اینکه برای آزادی خود، مبلغ فراوانی فدیه پرداخت، مسلمان شد؛ اما بعدها پیامبر(ص)، مال زیادی را به جای فدیهای که عباس داده بود، به او بخشید و همین آیه را تلاوت فرمود.
به طور کلی پیامبر(ص) در صدد بود اسیرانی را که اسلام آوردهاند، به نحو احسن تشویق کند و اموالی را که پرداختهاند، به طرز بهتری جبران کند.
*آیه 72- مسئولیت مسلمانان در مورد مؤمنان غیر مهاجر
در این آیه و چند آیهی بعد (تا پایان سوره) سخن از پنج گروه به میان آمده است؛ چهار گروه از مسلمانان و یک گروه از کافران.
آن چهار گروه از مسلمانان عبارتند از: 1-مهاجران نخستین 2-انصار و یاران مدینه 3-آنها که ایمان آوردند ولی مهاجرت نکردند 4-آنها که بعدا ایمان آوردند و به مهاجران پیوستند.
خداوند در مورد گروه سوم میفرماید:
"آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند و به جامعهی نوی شما نپیوستند، هیچگونه ولایت و تعهد و مسئولیتی در برابر آنها ندارید تا زمانی که اقدام به هجرت کنند".
تنها یک نوع حمایت و مسئولیت را استثنا کرده، میفرماید:
"هرگاه این گروه (مؤمنان غیرمهاجر) از شما به خاطر حفظ دین و آیینشان یاری طلبند (یعنی تحت فشار شدید دشمنان قرار گیرند)، بر شما لازم است که به یاری آنها بشتابید؛ مگر زمانی که مخالفان جمعیتی باشند که میان شما و آنها پیمان ترک دشمنی بسته شده است".
به تعبیر دیگر، لزوم دفاع از آنان در صورتی است که در برابر دشمنان مشترک قرار گیرند؛ اما اگر در برابر کفاری که با شما پیمان بستهاند، واقع شدهاند، احترام به پیمان، از دفاع از این گروه لازمتر است.
*آیه 73- فلسفهی نهی دوستی با کافران
خداوند در آیات پیشین به این نکته اشاره فرمود که مسلمانان باید با یکدیگر رابطهی دوستی و برادری داشته و در همهحال یار و یاور یکدیگر باشند؛ چنانکه کافران نیز در میان خود چنین رابطهای دارند.
البته نباید مسلمانان با کافران چنین رابطهای برقرار کنند. این جمله در حقیقت دلیل دستورهای آیات قبل را بیان میکند.
البته هر جامعهی بشری به رابطهی دوستی و برادری و برابری در میان مردم خود نیازمند است؛ اما چون اساس جامعهی اسلامی بر
پایهی حق و عدل است، ایجاد رابطهی دوستی با کفاری که دشمنان جامعهی اسلامی هستند، سبب اختلاط فرهنگی با آنان میشود و عقاید و اخلاق فاسد آنها به جامعهی اسلامی سرایت میکند و جامعهی مسلمانان را تباه میکند.
اگر به آنچه امروزه در امت اسلامی میگذرد، به دقت بنگریم، خواهیم دید که دنیای اسلام به خاطر عمل نکردن به این دستور، مصداق واقعی فتنه و فساد عظیم شده است.